جادوی بداهه گویی
هر روز در زندگی روزمره در حال سخن گفتن با اطرافیان خود هستیم و به گفتگو با دیگران پرداختهایم و این در شرایطی عادی برای ما کارساز بوده است. در زمانی ممکن است این عمل در حضور جمع اتفاق بیفتد و یا در حضور افراد غریبه، که ممکن است برای بعضی از افراد ناممکن و زجرآور باشد.
ممکن است در یک مصاحبه شغلی باشید و پاسخ مناسب شما به یک پرسش سرنوشت شغلی شما را عوض خواهد کرد. یک جواب در جلسه پرسش و پاسخ ممکن است تعیین کننده دیدگاه مشتریان بالقوه درباره شایستگیتان باشد.
یک جواب درست در هر زمینه و در هر جایی سرنوشت شما را تعیین میکند.
هر کاری کنید که در موقعیتهایی قرار بگیرید که بدون آمادگی صحبت کنید.
کسانی که میتوانند بدون آمادگی خوب صحبت کنند بهتر با دیگران ارتباط برقرار میکنند، خلاقتر هستند و زندگی جالبتر و متنوعتری دارند.
خبر خوب این است که اگر از فرایند مناسبی پیروی کنید، میتوانید مهارت چشمگیری در بداهه گویی به دست آورید.
باید همیشه آماده باشید و به سؤالات احتمالی شنوندگان فکر کنید، به این فکر کنید که در جلسه پرسش و پاسخ چه سؤالاتی ممکن است مطرح شود و به جوابهای خود برای تک تک سؤالها فکر کنید. میتوانید در اینترنت در مورد همه سؤالات در هر زمینهای تحقیق کنید و در انجمنهای تخصص و درس گروهیها پیدا کنید.
اگر در جشنها و مهمانیها از شما درخواست کردند که صحبت کنید، میتوانید از یک موضوع یا داستان شخصی و خاص استفاده کنید که به میزبان مربوط میشود.
بازی بداهه گویی:
بداهه گویی را یک بازی بدانید. به این ترتیب، نگرش شما، طرز فکر شما را در این باره تغییر میدهد و به جای اینکه روی مشکل پیدا کردن کلمات مناسب تمرکز کنید، ذهن شما بهترین پاسخ را ارائه میدهد.
برای دستیابی به عملکرد بهتر و سطح بالا، زمانی را به یاد بیاورید که بسیار تأثیرگذارتر از حد معمول بودهاید، زمانی که ایدههای بسیار خوبی در ذهن شما شکل گرفته است، کارهای شما سریعتر پیش رفته است و بداهه گویی شما عالی بوده است.
از این حالت به عنوان عملکرد سطح بالا یاد میکنند.
شما میتوانید خیلی سریع و هر وقت که اراده کنید در حالت عملکرد سطح بالا قرار بگیرید. راحتترین راه برای رسیدن به این حالت استفاده از تکنیکی خاص است. این تکنیک حاصل تحقیقات دانشمندانی است که رفتار افراد موفق را مدلسازی و نسخهبرداری میکنند.
تحقیقات نشان داده است که انسانها، در حالت عملکرد سطح بالاتر، آرام، هیجانزده، پرانرژی، پذیرا و مطمئن هستند. عکس این وضعیت هم صادق است. اگر هم زمان آرام، هیجانزده، پرانرژی، پذیرا و مطمئن باشید، وارد حالت عملکرد سطح بالا میشوید و تأثیرگذاری شما به میزان قابل توجهی بیشتر میشود.
برای اینکه در حالت عملکرد سطح بالاتر قرار بگیرید روزهای عالی خود را به یاد بیاورید و هم زمان آرام، هیجانزده، بانشاط، پذیرا، و مطمئن باشید. وقتی این پنج حالت با هم ترکیب میشوند، تأثیر هر یک از آنها روی عملکردتان نیز افزایشی چند برابر پیدا میکند.
- آرامش
همهی عضلات بدنتان به جز آنهایی را که برای صاف ایستادن نیاز دارید کاملاً شل کنید. اول همه این عضلات را سفت و بعد سریع رها کنید. همه عضلاتتان را از سر تا پا شل کنید. به تنفستان دقت کنید. همان طور که میبینید، با هر بار دم و بازدم، بدنتان آرام و آرامتر میشود و این فرایند تا زمانی که کاملاً آرام شوید ادامه دارد.
- هیجان
زمانی را به یاد بیاورید که خیلی هیجانزده بودید و آن لحظه را در ذهنتان تجسم کنید. دوباره آن هیجان را حس کنید. شما انسانی خودجوش هستید و فرصتها و رفتارهای جدید را میپذیرید. بداهه گویی صرفاً یک بازی است. پس،هیجانزده شوید و نگران نباشید.
- نشاط
پرانرژی باشید.قدرت درونتان و آمادگی برای انجام کار حس کنید. برای اینکه پرانرژی شوید، بپرید، برقصید،حرکات ورزشی انجام دهید یا زمانی را به یاد بیاورید که کاری با فعالیت بالا انجام داده بودید. اگر با وضوح کافی تصورش کنید، سیستم عصبی شما متوجه هیچ تفاوتی نخواهد شد. اما فراموش نکنیدکه باید در عین حفظ آرامش، انرژیتان را به تدریج بالا ببرید. به محض اینکه احساس اضطراب کردید، خودتان را آرام کنید. شاید به نظرتان غیر ممکن باشد که بتوانید در آن واحد هم احساس نشاط داشته باشید و هم آرامش را حس کنید. باید بگویم که این کار واقعاً آسان است؛ احساسی فوقالعاده آز آرامش بیرونی و آمادگی درونی.
- پذیرا بودن
زمانی را به یاد بیاورید که آمادگی پذیرش هر چیزی از طرف دنیا را داشتید. نمیدانید یک لحظه بعد چه اتفاقی ممکن است بیافتد؛ اما مهم نیست، چون آمادگی پذیرش هر چیزی را دارید. احساس پذیرش را تا زمانی که به وضوح حسش نکردهاید، در خودتان تقویت کنید.
- اطمینان
زمانی را به یاد بیاورید که کاملاً از خودتان مطمئن بودهاید. شاید حرفی زده باشید یا کاری کرده باشید که از آن کاملاً مطمئن بودهاید. با نهایت وضوح ممکن این موقعیت و حسی را که در آن زمان داشتید بار دیگر زنده کنید. البته، در حین ایجاد این حس، اطمینان،پذیرش، نشاط، هیجان و آرامشتان را حفظ کنید.
دوباره
همه کارهای فوق را دوباره تکرار کنید! با هر بار افزایش شدت یکی از این احساسها، از بقیه آنها مطمئن شوید.
چند بار این روند را تکرار کنید. خیلی زود وارد حالت عملکرد بالا میشوید.
حالت عملکرد بالا سرعت فکر کردن شما را افزایش میدهد و در خلق جادوی واقعی بداهه روی صحنه به شما کمک میکند. توصیه میکنم، حتی زمانی که سخنرانیتان از قبل آماده شده است، در تلاش برای دستیابی به این حالت باشید. حالت عملکرد بالا به شما کمک میکند کاملاً در لحظه باشید. به این ترتیب، میتوانید بداهه گویی کنید و رنگی ویژه به گفتههایتان برای مخاطبان بدهید. دستیابی به این حالت تکنیکی بسیار قدرتمند است و بداهه گویی شما را به یک درجه بالاتر ارتقا میدهد.
گفتگوی درونتان را متوقف کنید
تحقیقات زیادی برای عملکرد نیمکره راست (ذهن ناخودآگاه) و نیمکره چپ مغز (ذهن خودآگاه) انجام شده است. نتیجه این تحقیقات نشان میدهد که نیمکره راست مغز (نیمکرهی خلاق) حداقل دو میلیون برابر سریعتر از نیمکره چپ مغز (نیمکرهی تحلیلگر) عمل میکند.
قبل از آنکه بداهه گویی کنید، معمولاً فرصت کمی برای آماده شدن دارید. همانطور که میتوانید تصور کنید، باید خیلی سریع فکر کنید. اگر کمتر از ۱۰ ثانیه برای آماده کردن جوابتان به سؤالی زمان در اختیار داشته باشید، آیا ترجیح میدهید روی نیمکرهی کند مغزتان تکیه کنید یا نیمکرهی بسیار سریع؟
برای اینکه در بداهه گویی به درجات بالا برسید و بدون آمادگی قبلی صحبتهایی کنید که تا سالها بعد در یادها بماند، تنها گزینهای که دارید استفاده هر چه بیشتر از نیمکرهی خلاق و بسیار سریع مغزتان است.
در مواجهه با سؤال باید از گفتگوی درونی مغزتان که شروع به صحبتهایی مانند ((نمیدانم چه بگویم. نه… این بهترین جواب ممکن نیست. دیگران چه فکری درباره من میکنند؟ زمان دارد خیلی سریع میگذرد و هنوز به جواب ایده آل نرسیدهام.)) جلوگیری کنید.
زمانی که با خودتان حرف میزنید، این گفتگوی درونی جلوی کار نیمکره خلاق مغز را میگیرد و نیمکره تحلیلگر را فعال میکند. در این سطح عملکرد، تفکر صحیح و یافتن جواب مناسب ممکن نیست.
برای اینکه به نیمکره راست مغز و ذهن ناخودآگاه خود اجازه کار کردن بدهید، باید از شر گفتوگوی درونی خلاص شوید. نگذارید افکار منفی جلوی تفکر بسیار سریعتان را بگیرد. زمانی که مغزتان از گفتگوی درونی رها شد، میلیونها گزینه را ظرف تنها چند ثانیه پردازش میکند و بهترین جواب ممکن را به شما میدهد.
برای اینکه جلوی گفتگوی درونی خود را بگیرید، باید با خود بگویید: ((من قطعاً به سؤال پاسخ خواهم داد)) و ((همیشه قرار نیست جوابم فوقالعاده باشد)).
زمانی که به این دو باور ایمان بیاورید، هیچ چیز مانع از این نمیشود که نیمکره بسیار سریع مغزتان جوابی عالی خلق نکند. اگر بتوانید گفتگوی درونی خود را حذف کنید، رشد زیادی در زمینهی بداهه گویی خواهید داشت و کیفیت سخنرانیتان مشهود خواهد شد.
مهمترین خصوصیت همهی بداهه گویان طرز فکر ((میتوانم)) است. ذهن ناخودآگاهتان بهترین جواب را به شما میدهد. اما برای دستیابی به موفقیت، لازم است ابتدا جلوی همهی افکار منفی را بگیرید. افکاری مثل اینکه ((آمادگی ندارم)) یا ((میترسم))را فراموش کنید، چون خواه بدانید چه بگویید و خواه ندانید، به هر حال، باید شروع به صحبت کنید.
هنگامی که دیگر به جواب دادن یا جواب ندادن و عواقب احتمالی هر دو گزینه فکر نکردید، کیفیت صحبتهایتان به میزان چشمگیری بالا خواهد رفت. در این شرایط، همهی توان مغزتان روی پیدا کردن جواب متمرکز خواهد شد، نه قضاوت درباره جواب یا تصمیمگیری دربارهی صحبت کردن یا سکوت. آنچه مهم است، این است که چگونه باید به سؤال جواب بدهید.
یادتان باشد که بداهه گویی فقط یک بازی است. هر جوابی که بدهید، بهترین جوابی است که میتوانید در آن موقعیت و لحظه خاص بدهید. این را به یاد داشته باشید، ((همیشه قرار نیست جواب فوقالعادهای بدهم. هر چه شد باید شروع به صحبت کنم. ذهن ناخودآگاهم بهترین گزینه ممکن را در آن لحظهی خاص برایم پیدا خواهد کرد)).
وقتی بداهه گویی میکنید، زمان جلو میرود و نمیتوانید در حرفهایی که قبلاً زدهاید تغییری ایجاد کنید. اگر بگویید: ((ببخشید منظورم این نبود)) یا ((حرفم را فراموش کنید))، نه تنها حرفی را که قبلاً زدهاید تغییر ندادهاید، بلکه باعث شدهاید مخاطبانتان سخنرانی شما را کم اهمیتتر بدانند.
با خودشان فکر میکنند: ((گوینده حرفهای خود را زیاد جدی نگرفته است و حالا دارد با بهانههای بیمعنی وقتم را تلف میکند)).
تصور کنید این سؤال را از شما پرسیدهاند: ((حیوان خانگی مورد علاقهتان چیست؟)) و شما این جواب را دادهاید: ((سگها را دوست دارم. وقتی هفت ساله بودم، مادرم برایم یک توله سگ خرید)). در آن لحظه داستان بامزهای از گربهی دوستتان را به یاد میآورید و تصمیم میگیرید جوابتان را کاملاً تغییر دهید.
در چنین مواقعی مهمترین نکته این است که حرفی را که قبلاً زدهاید بپذیرید و پیش بروید. حرفی که قبلاً زدهاید تمام شده است و در آن لحظه خواص اهمیت داشته است. هیچ وقت عذرخواهی نکنید و نگویید حرفهایتان بی اهمیت بوده است.
جهت صحبتهایتان را از ((سگ)) به ((گربه)) تغییر دهید و در جهت جدید ادامه دهید. مثلاً ((تا همین چند وقت پیش حیوان خانگی مورد علاقهام سگ بود. تا یک ماه پیش که دوستم به مسافرت رفت و گربهاش را برای نگهداری به من داد)).
در ادامه داستانتان را بگویید و در پایان، نتیجهگیری کنید که گربه حیوان خانگی مورد علاقه شما است.با چنین تغییری، جوابتان بسیار روان خواهد بود و حرفی که درباره سگ زدهاید به صورت کاملاً طبیعی در جواب کلیتان جای خواهد گرفت.
در طی بداهه گویی میتوانید جهت جوابتان را بارها تغییر دهید. اما نکته مهم این است که نباید حرفهای قبلی خود را رد کنید. با استفاده از تکنیک تغییر جهت، به راحتی میتوانید ایدههای مختلف را مطرح کنید و صحبتهای شما طبیعی به نظر برسد.
قاعده فکر اول
قاعده فکر اول از این قرار است: ((وقتی سؤالی از شما شد،بر مبنای اولین ایدهای که به ذهنتان خطور میکند به آن سؤال جواب دهید)).
اگر صبر کنید، گفتوگوی درونتان شروع میشود.با خودتان فکر میکنید: (( نمیتوانم بهترین جواب را پیدا کنم. این ایده عالی نیست. دیگران چه فکری درباره من میکنند؟ زمان دارد میگذرد و نمیدانم چه بگویم)). گفتوگوی درونی جلوی ناخودآگاهتان را میگیرد، تفکر تحلیلی کند را فعال میکند و در نهایت، همیشه باعث میشود جواب بداههی ضعیفی ارائه کنید.
اگر با استفاده از اولین فکری که به ذهنتان میرسد، جواب دهید، جلوی تفکر آگاهانه را میگیرید و به شکلگیری بسیار سریع تفکرات ناخودآگاه کمک میکنید.
قبل از آنکه شروع به صحبت کنید، نیازی نیست که جواب را داشته باشید. حداقل چیزی که نیاز دارید نقطه شروع است. بر اساس اولین فکری که به ذهنتان میرسد جواب بدهید. اگر بعدها ایده خوبی به ذهنتان رسید، همیشه این فرصت را دارید که در حین صحبت، جهتتان را تغییر دهید.
به یاد داشته باشید که وقتی شروع به صحبت میکنید، لزوماً نباید کل جواب را بدانید. آنچه باید بدانید فقط نقطهی شروع یا همان اولین فکری است که به ذهنتان خطور کرده است. بعد از آن، وقت زیادی دارید تا به بقیهی جوابتان فکر کنید.
حین صحبت فکر کنید
سرعت فکر کردن بسیار بالاتر از سرعت صحبت کردن است. حین فکر کردن به یک ایده، افکاری جدید در مغزتان شکل میگیرد. این افکار دستیابی به ایدهای دربارهی موضوع صحبت یا ایدهای کاملاً جدید را ممکن میکنند که میتوانید صحبتهایتان را در جهت آن تغییر دهید.
وقتی درباره ایدهای فکر میکنید، نیمکره خلاق مغزتان خیلی سریع کار میکند و بسته به افکاری که به ذهنتان میرسد به ایدهی فعلیتان شاخ و برگ میدهید و یا به ایدهای جدیدی میپردازید.
بهترین زمان برای فکر کردن حین صحبت است، چون این زمان محدود نیست. میتوانید آرامتر صحبت کنید تا وقت بیشتری برای فکر کردن داشته باشید.
اگر حس میکنید نمیدانید درباره چه باید صحبت کنید، مکث کنید.
مکث نمایشی کاملاً قابل قبول است.
در طول این مکث کوتاه، مغزتان فعال میشود، و مخاطبانتان حتی متوجه اتفاقی غیر معمول نیز نمیشوند.
وقتی صحبت میکنید، مغزتان در حال فکر کردن دربارهی حرف بعدی شما است. اگر حس میکنید به وقت بیشتری برای فکر کردن احتیاج دارید، کافی است آرامتر صحبت کنید یا مکث کنید.
تمرینهایی برای تفکر سریع و مؤثر
تمرین ۱: جریان آگاهی
هدف از این تمرین بالا بردن توانایی شروع به صحبت درباره هر موضوعی در هر جایی است. اگر در اتاقی نشستهاید، در حال رانندگی هستید یا پیاده به جایی میروید، فقط درباره آنچه میبینید، حس میکنید و فکر میکنید صحبت کنید.
مثلاً الآن که دارم مینویسم در دفتر کار هستم و پنجره رو به خیابان باز است و صدای ماشینها که در رفتوآمد هستند را میشنوم، صدای آژیر آمبولانس که با سرعت عبور میکند، موتوری که اگزوز خود را دستکاری کرده تا صدای وحشتناکی بدهد و در دفتر که باز میشود و یکی از همکارها وارد دفتر میشود.
۲ تا ۳ دقیقه را به جریان آگاهیتان اختصاص دهید. و محتوای صحبتهای خود را فراموش کنید.
نکته بسیار مهم در این مرحله این است که مطمئن شوید، صرف نظر از سؤال مطرح شده، همیشه میتوانید کلماتی را برای ارائه پاسخ پیدا کنید.
وقتی پیدا کردن جواب برای شما سخت میشود، فقط افکارتان را به زبان بیاورید.
گاهی موضوعی فوراً به ذهنتان میرسد و صرفاً میتوانید آن موضوع را معرفی کنید، نظرتان را درباره آن بگویید و به صحبت ادامه دهید. اما در موارد دیگر، شاید اصلاً ندانید چطور به سؤال جواب بدهید. در این صورت، تا زمانی که موضوعی برای صحبت به فکرتان برسد، هر چه در ذهنتان است به زبان بیاورید. ذهنتان را روی افکار و مفهومی متمرکز کنید که به ذهنتان خطور میکنند. حین صحبت روابطی جدید بین ایدهها و مفاهیم خواهید یافت.
حتی اگر افکاری که با صدای بلند بیان میکنید فوقالعاده نباشند، شاید مخاطبانتان به شنیدن آنها بسیار بیشتر علاقه داشته باشند تا عذرخواهی یا عبارات پُر کننده.
تمرین ۲: پنج دقیقهای را به صحبت دربارهی شیء ای خاص اختصاص دهید
هدف از تمرین ((صحبت دربارهی یک شیء)) آسانتر کردن گفتار پیوندی است. ابتدا یکی از اشیائی را که در حال حاضر جلوی چشمتان قرار دارند انتخاب کنید. سپس، پنج دقیقه دربارهی این شیء با همگروهتان صحبت کنید. پیشینه، کارکردها و کاربردهایش را توضیح دهید و بگویید نظرتان درباره آن چیست.
بعد از مدتی، متوجه میشوید که میتوانید دربارهی هر شیء ای چند دقیقه صحبت کنید. این مهارت کمک شایانی به تقویت تواناییتان در بداهه گویی میکند.
تصمیم بگیرید به کدام سؤال جواب دهید
افرادی که مهارت بالایی در بداهه گویی دارند از همه گزینههای خودآگاه هستند. اگر مستقیم به سؤالی جواب میدهند، به این خاطر است که آگاهانه تصمیم به این کار گرفتهاند، نه به این خاطر که فکر میکنند این تنها گزینهشان است. اگر میخواهید در زمینه بداهه گویی رشد کنید، باید بپذیرید که صحبت کردنتان هیچ محدودیتی ندارد. جوابتان لزوماً نباید عاقلانه، صادقانه، واقع گرایانه یا مرتبط با سؤال باشد. تنها قانون این است که باید آگاهانه تصمیم بگیرید به کدام سؤالات جواب دهید.
تصور کنید از شما پرسیدهاند: ((اگر بخواهید به برجستهترین شخصیت قرن بیستم رأی بدهید، به چه کسی رأی میدهید و چرا؟)).
اولین افکاری که به ذهنتان خطور میکنند کدام اند؟ اکثر افراد بلافاصله به فرد مشهوری از قرن بیستم فکر میکنند و سعی میکنند به صورت منطقی توضیح دهند چرا این فرد برجستهترین شخصیت قرن است.
توجه داشته باشید که جوابتان ممکن است جهتهای بسیار دیگری هم بگیرد و باید آگاهانه درباره جهت صحبتتان تصمیم بگیرید.
بنا به درکی که از سؤال دارید به آن جواب دهید
در بسیاری از موارد سؤال مبهم است. مثلاً در این سؤال: ((اگر بخواهید به برجستهترین شخصیت قرن بیستم رأی بدهید، به چه کسی رأی میدهید و چرا؟)).
تعریف ((برجستهترین شخصیت)) بسیار مبهم است.
به باور عدهای، برجستهترین شخصیت کسی است که بزرگترین اختراع را ارائه کرده است. از نظر عدهای دیگر، برجستهترین شخصیت شاید بامزهترین کمدین باشد. نخست، میتوانید به درکی که از این سؤال داشتهاید اشاره کنید و سپس، بر اساس تعبیرتان، به آن جواب دهید.
اول تعریف کنید که برجستهترین شخصیت از دید شما یعنی چه و بعد درباره آن صحبت کنید.
هنگامی که با سؤالی حاوی عباراتی مبهم روبهرو میشوید، ممکن است وسوسه شوید و سعی کنید عمیقاً درباره منظور طرف مقابل فکر کنید. اما مسئله این است که منظور طرف مقابل اصلاً مهم نیست و آنچه مهم است فقط درک خودتان از سؤال است و باید، بر اساس همین درک جواب بدهید.
کلمهای از زمینه سؤال را انتخاب کنید
((اگر بخواهید به برجستهترین شخصیت قرن بیستم رأی بدهید، به چه کسی رأی میدهید و چرا؟)). یک کلمه از این سؤال را انتخاب کنید و دربارهاش صحبت کنید. مثلاً اگر کلمه رأی را انتخاب کنید،شاید جوابتان این باشد که ((وقتی سعی داریم تصمیم بگیریم که برجستهترین شخصیت قرن بیستم چه کسی است یا بهترین کاندیدا برای ریاست جمهوری چه کسی است، رأی میدهیم. اما آیا رأیگیری عمومی بهترین راه برای انتخاب است؟)). بعد میتوانید درباره رأیگیری و راههای دیگر تصمیمگیری صحبت کنید. در این روش، میتوانید هر کلمهای از سؤال را انتخاب کنید و دربارهاش صحبت کنید.
به هر سؤالی که میخواهید جواب بدهید
(سؤال را با یک سؤال عالی جواب بدهید)
با تغییر جهت مناسب، میتوانید به هر سؤالی که تمایل دارید جواب دهید، صرف نظر از اینکه چه سؤالی مطرح شده باشد.
مثلاً اگر بخواهید به این سؤال که ((اگر بخواهی به برجستهترین شخصیت قرن بیستم رأی بدهی، به چه کسی رأی میدهی و چرا؟)).
میتوانید اینگونه جواب بدهید.
((آنچه امروز اهمیت دارد این نیست که برجستهترین شخصیت قرن بیستم چه کسی بود، بلکه این مهم است که آیا نظام آموزشی امروز به کودکان ما کمک میکند که قرن بیست و یکم را به قرنی بهتر از قرن بیستم تبدیل کنند)) یا ((این سؤال مرا یاد گفتوگویی میاندازد که در هفت سالگی با پدرم داشتم. آن زمان درباره اینکه در آینده میخواهم چه کاره شوم با هم صحبت میکردیم)).
اگر تغییر جهتی مناسب بدهید، واقعاً میتوانید با یکی دو جمله به هر موضوعی که میخواهید برسید. صرف نظر از اینکه سؤال اصلی چه باشد، میتوانید، با استفاده از این تکنیک، به هر سؤالی جواب بدهید. سیاستمداران همیشه از این تکنیک در مصاحبهها و برنامههای تلویزیونی استفاده میکنند.
به بخشی از سؤال جواب بدهید
تصور کنید از شما پرسیدهاند: ((آیا با این گفته مکس دوپری موافقید که ((اولین مسئولیت رهبر این است که حقیقت را تعریف کند و آخرین مسئولیتش هم این است که تشکر کند و سایر مسئولیتهایش چیزی جز خدمت گذاری نیست؟)).
میتوانید هر بخشی از سؤال را که دوست دارید انتخاب کنید و به آن جواب بدهید. مثلاً میتوانید به این سؤال این گونه جواب بدهید: ((آیا موافقید که رهبر خدمتگزار است؟)). آیا میتوانید به این سؤال جواب دهید: ((آیا موافقید که اولین مسئولیت رهبر این است که حقیقت را تعریف کند؟)). لازم نیست جوابتان به سؤال کامل باشد و میتوانید فقط به بخشی از آن جواب بدهید.
همان طور که میبینید دادن جواب مستقیم به سؤال تنها یکی از گزینهها است. توجه داشته باشید که گزینههای متعدد دیگری هم وجود دارند و میتوانید در انتخاب سؤال برای بداهه گویی خلاق باشید. فراموش نکنید که تنها هدفتان باید انتخاب مشخص سؤال و دادن جوابی ارزشمند به مخاطبانتان باشد. اگر حس میکنید تغییر کوچکی در سؤال به شما کمک میکنید جواب ارزشمندتری به مخاطبان بدهید و دیدگاهشان را تغییر دهید، حتماً این کار را بکنید.
تغییر جهت
هنگام بداهه گویی، درباره اولین فکرتان صحبت کنید، بعد تغییر جهت میدهید و به فکر دوم میپردازید و سپس میروید و… برای اینکه صحبتتان روان باشد، از جملات ویژهای استفاده میکنید که به تغییر جهت از یک فکر به فکر دیگر کمک میکند. اگر روی تغییر جهت تسلط پیدا کنید، نه تنها میتوانید به راحتی از فکری به فکر دیگر بروید، بلکه میتوانید ساعتها بدون آمادگی قبلی درباره موضوع مورد نظر صحبت کنید.
اگر میخواهید توانایی بداهه گوئیتان را ارتقا دهید و سریع و مؤثر و روان تغییر جهت دهید،باید تمرین کنید. تمرینهای زیر به شما کمک میکنند توانایی تغییر جهت روان در بداهه گویی را به میزانی قابل توجه ارتقا دهید.
تمرین ۱: هرمهای زبانی
((از یک چیز بروید به چیز دیگر و به آن ربط دهید که دلخواه شما است)).
هدف از این تمرین آن است که مهارت قیاس و تعمیم سریع را در خود پرورش دهید.
یکی از اشیاء پیرامونتان را انتخاب کنید، مثلاً فنجان. شئ را میتوان به گروهی بزرگتر تعمیم داد یا به چند زیر گروه تقسیم کرد. ظروف، گروه بزرگتر فنجان است. ظروف شامل بشقاب، لیوان و کاسه نیز میشود.
بیایید فنجان را به چند زیر گروه مختلف تقسیم کنیم. مثلاً فنجان قهوهای، فنجان چای، فنجان آلومینیومی یا چینی.
در این مرحله، اشیاء مختلف را انتخاب کنید و با گروه بزرگتر یا زیر گروه بازی کنید. حدود پنج دقیقه برای این تمرین وقت بگذارید. این زمان برای بالا بردن این مهارت کافی است و در عین حال حوصلهتان را هم سر نمیبرد. آیا میخواهید بدانید هرمهای زبانی چه کمکی به بداهه گویی میکنند؟
تصور کنید که موضوع بداهه گوئیتان فنجان است. میتوانید این طور جواب بدهید:
((بعضی از فنجانها شیشهای هستند و بعضی چینی یا آلومینیومی. به نظر من، خاصترین فنجانها آلومینیومی هستند،چون مرا یاد سفرم به چین میاندازد که بزرگترین تولید کننده آلومینیوم است)).
یا میتوانید این طور جواب بدهید: (( فنجان ظرفی است که با آن میتوان راحت چای یا قهوه نوشید. وقتی بچه بودم، آرزو داشتم همه ظروف کاغذی باشند، چون وظیفه شستن ظرفها بد از خوراک به عهده من بود)).
در مثال اول، به کمک زیر گروه موضوع صحبت را از فنجان به سفر چین تغییر دادیم. در مثال دوم، با گروه بزرگتر از فنجان به مسئولیتها رسیدیم. ((هرمهای زبانی)) تمرینی عالی است که به شما کمک میکند از هر شئ یا ایدهای به موضوع دلخواهتان برسید.
تمرین ۲: شباهت خر با میز
((شباهت گویی جاندار و بیجان))
هدف از این تمرین آن است که یاد بگیرید چطور بین اشیاء کاملاً متفاوت قیاس انجام دهید. اول یک موجود زنده و یک موجود غیر زنده انتخاب کنید. بعد شباهتهای این دو را بیان کنید.
مثلاً خر و میز هر دو چهار پا دارند. هم روی خر میتوانید بنشینید و هم روی میز، تکان دادن خر چموش و میز سنگین سخت است. خر و میز هیچ کدام نمیتوانند انگلیسی صحبت کنند. کشاورز هم میتواند خر داشته باشد و هم میز.
چند جفت موجود زنده و غیر زنده انتخاب کنید و به همین ترتیب، شباهتهای آنها را بیان کنید. این تمرین را به مدت پنج دقیقه انجام دهید.
تمرین ۳: پیوندهای خلاقانه
((جمله را با موضوع دلخواهتان تغییر جهت دهید))
یک شئ یا عبارتی دلخواه را انتخاب کنید و توضیح دهید در ذهن شما با چه چیزی پیوند دارد. مثلاً اگر من بخواهم این تمرین را انجام دهم، این پیوندها در ذهنم شکل میگیرند: پول / بانکدار، قهوه / مادر، تعطیلات / ساحل. زیاد فکر نکنید. اولین فکری که به ذهنتان میرسد بهترین است.
از این تمرین این گونه استفاده میکنند: ((وقتی به قهوه فکر میکنم، مادرم را به یاد میآورم، چون مادرم بهترین قهوهای را که تا به حال خوردهام درست میکنند)). با این تغییر جهت، به راحتی میتوانید موضوع را از قهوه به همه مادران تغییر دهید. یا ((از دید من، صلح با مسابقات زیبایی مرتبط است، چون شرکت کنندهها اغلب میگویند: ((بزرگترین رؤیای من برقراری صلح در جهان است)).
به عقیده من، هدف شرکت کنندگان مسابقه از این اظهار نظر جلب توجه داوران مسابقه و افزایش شانسشان برای برنده شدن است. اگر همه همیشه واقعیت را میگفتند، چه میشد؛ آیا دنیا جای بهتری بود؟)).
با این تغییر جهت، از ((صلح)) به این سؤال رسیدیم که ((اگر همه واقعیت را میگفتند، آیا دنیا جای بهتری میشد؟)). حالا میتوانید در کل بداهه گوئیتان به این مسئله بپردازید و این روند، به خاطر تغییر جهتتان، بسیار منطقی نیز به نظر میرسد.
ساختار بداهه گویی
بسیاری از سخنرانان، هنگام ارائهی سخنرانی از قبل آماده شده، از ساختاری واحد پیروی میکنند؛ اما همین سخنرانان هیچ برنامهای برای جلسات پرسش و پاسخ ندارند. اگر صحبتهایتان ساختار نداشته باشد، ممکن است شنوندگان مسیر را گم کنند و اگر این اتفاق بیاُفتد، عصبانی میشوند و دیگر به صحبتهای شما گوش نمیدهند.
همه سخنرانیهای عالی، ساختاری یکسان دارند:
مقدمه، بدنه و نتیجهگیری.
میتوانید بین این سه مؤلفه سخنرانی کنید ، اما ساختار پایه همیشه ثابت است. البته، بداهه گویی همیشه بدون آمادگی قبلی است، پس میتوانید در این ساختار ابتدایی خلاقیت به خرج دهید.
مقدمه
هدف اصلی مقدمه جلب توجه مخاطبان و اشاره به مطالبی است که ممکن انتظارش را داشته باشند. راههای بسیار زیادی برای شروع سخنرانی وجود دارد، اما در ذیل با سه روشی که کارآمدی آنها اثبات شدهتر است آشنا میشوید.
شروع با بیانیه
میتوانید صحبتهایتان را با بیان موضعتان یا یک جمله تکان دهنده شروع کنید. مثلاً ((در ۹ سالگی، میخواستم رقصنده بشوم. در ۱۹ سالگی، مهندس شبکه شدم. در ۲۶ سالگی، رقصنده خواهم شد)). این بیانیه غیر معمول توجه مخاطبان را جلب میکند و به جهت صحبتهای شما اشاره دارد.
شروع با یادآوری
یکی از روشهای قدرتمند برای شروع سخنرانی یادآوری تجربهای است که بین همه مخاطبان مشترک است. یکی از صحبتهای سخنران قبلی را بیان کنید، به رویدادی که اخیراً بین مخاطبان اتفاق افتاده است اشاره داشته باشید یا درباره شخصی صحبت کنید که همه مخاطبان او را میشناسند.
یادآوری، صحبتهایتان را بسیار شخصی و خاص مخاطبان میکند. در این شرایط، مخاطبان نیز حس میکنند سخنرانی فقط برای آنها است. هنگامی که از تکنیک یادآوری استفاده میکنید، احتمالاً متوجه واکنش مخاطبان نیز میشوید. یادآوری بهاندازهای قدرتمند است که مخاطبان تقریباً همیشه به آن واکنش نشان میدهند.
با یک داستان شروع کنید ((داستان بگویید))
همه دوست دارند در فیلمها، برنامههای تلویزیونی یا سخنرانیها، داستان بشنوند. وقتی داستان میشنوید، میتوانید با آن بخش از زندگی شخصیتهای داستان هم ذات پنداری کنید. وقتی صحبتتان را با داستان شروع میکنید، این مقدمه توجه مخاطبان را جلب و آنها را با صحبتهای شما و همین طور دنیای شخصیتهای داستانتان آشنا میکند.
تفاوت مقدمه و نتیجهگیری در بداهه گویی، در مقایسه با سخنرانی از قبل آماده شده در چیست؟
از آنجایی که در بداهه گویی معمولاً ۱ تا ۳ دقیقه طول میکشد، اجزاء آن به میزان قابلتوجهی کوتاهتر از سخنرانی از قبل آماده شده هستند. مثلاً مقدمه و نتیجهگیری شاید گاهی فقط یک جمله باشند. از آنجا که هنگام صحبت، فکر میکنید و ممکن است در میان راه جهت صحبتتان را عوض کنید، شاید گاهی مقدمه ارتباط کمی با بقیه بخشهای صحبتهایتان داشته باشد؛ اما نتیجهگیری باید همیشه مرتبط، قوی و واضح باشد.
بدنه
در بدنه بداهه گویی، همیشه به یک نکته واحد بپردازید. از آنجا که بداهه گویی معمولاً بسیار کوتاه است، فقط یک نکته را میتوانید از طریق آن به طور مؤثر منتقل کنید. اگر سعی کنید دو یا چند نکته را بیان کنید، دادن پاسخ محکم غیر ممکن میشود. میتوانید پیامهای دیگر را هنگام پاسخ دادن به بقیه سؤالات مصاحبه یا جلسه پرسش و پاسخ، موکول کنید.
بداهه گویان از استراتژیهای مختلفی برای جواب دادن به سؤالها بهره میبرند. البته، در این حوزه، با سه چارچوب تأیید شده روبهرو هستیم که بیشترین تأثیرگذاری را دارند. متبحرترین بداهه گویان جهان همیشه از این چارچوب استفاده میکنند. حتی اگر فقط با استفاده از این سه چارچوب به سؤالات پاسخ دهید، همه بداهه گوئیهای شما در سطح بسیار خوبی قرار خواهند داشت.
نتیجهگیری
نتیجهگیری شاید مهمترین بخش کل صحبت باشد، چون مخاطبان آنچه را که در پایان صحبت بیان میشود به یاد خواهند آورد. اگر سخنرانیتان خوب باشد، مخاطبان بعداً آخرین جملهتان را برای دوستانشان بازگو خواهند کرد.
صحبتهای خود را با یک جمله تمام کنید تا مخاطبان مقصودتان را به یاد داشته باشند. صحبتهایتان را با دعوت به عملی تمام کنید تا مخاطبان بعد از شنیدن صحبتهای شما کاری را به طریقی متفاوت انجام دهند. این روشها رو مورد از پُرکاربردترین روشها برای تمام کردن سخنرانی هستند و اثربخشی هر دوی آنها در بداهه گوئیهای قدرتمند ثابت شده است.
در نتیجهگیری باید پیامی را خلاصه کنید که قرار است به مخاطبان منتقل شود و مقصودتان را دوباره بیان کنید. هدف از بداهه گویی پُر کردن وقت نیست، بلکه دادن ارزش به مخاطبان و به اشتراک گذاشتن دیدگاهی منحصربهفرد درباره مسئله مورد نظر است. پشت کلمات هوشمندانه و بی معنا پنهان نشوید. برای اینکه بداهه گوئیتان اثربخش باشد، باید مقصود روشنی داشته باشد.
برای اینکه مقصودتان واضح باشد، باید کمتر از ۱۵ کلمه تشکیل شده باشد و پیامی را در بر بگیرد که میخواهید مخاطبان، حتی در صورتی که تمام گفتههایتان را فراموش کردند، به یاد داشته باشند. اگر پیامتان بیشتر از ۱۵ کلمه باشد، برای خودتان واضح نیست. و اگر برای شما واضح نباشد امکان ندارد که برای مخاطبانتان واضح باشد. یک نکته دیگر… راهی مناسب برای مرتبط کردن نتیجهگیری با مقدمه پیدا کنید .
اگر موفق به این کار شوید، صحبتهایتان محکم و پایدار به نظر خواهند رسید.
بیان داستان ((داستان بگویید و به یک نکته پیوند بزنید))
آیا داستان شنل قرمزی را از دوران کودکی به یاد دارید؟ آیا ارائهی پاورپوینتی وجود دارد که از سالها پیش در خاطرتان مانده باشد؟
دلیل اینکه اکثر ما داستان شنل قرمزی را به یاد داریم، اما ارائهی پاورپوینت را به یاد نداریم ریشه در راز عملکرد حافظهمان دارد.
انسانها همیشه فقط نکتههای پند آموز مربوط به داستانهایی که برایشان اتفاق افتاده است یا شنیدهاند را به یاد میآورند.
وقتی داستانی میشنویم میتوانیم موقعیتی را که رخدادها در آن اتفاق افتاده است تصور کنیم، نحوهی صحبت کردن شخصیتها را بشنویم و احساساتشان را حس کنیم. به یادآوری داستان برای مغز انسان آسان است، چون احساساتش را بر میانگیزد و حسهای دیداری و جنبشی را فعال میکند.
اگر حقیقتی را بیان کنید یا به نکتهای اشاره کنید که مربوط به داستانی خاص است، احتمالاً این مورد تا ابد در ذهن مخاطبان باقی میماند. اگر نکاتی که بیان میکنید بسیار واضح و جالب باشند، اما مربوط به داستان یا مثالی دیداری نباشند، شاید درست بعد از آنکه صحبتتان تمام شد فراموش شوند.
حتی داستانی که فوقالعاده نیست، خوب بیان نشده است یا طولانی نیست ممکن است نقشی مؤثر در به یادآوردن نکاتی که بیان کردهاید داشته باشد. مغز ما اطلاعات را تنها در ارتباط با داستان، مثال دیداری یا تجربه شخصی به یاد میآورد.
((داستانی تعریف کنید و آن را به یک نکته پیوند دهید))
در بداهه گویی، درست مانند سخنرانی از قبل آماده شده، مؤثرترین استراتژی تعریف داستان و اشاره به مقصود است. بهترین ساختاری که میتوانید روی صحنه برای بداهه گویی به کار ببرید مقدمه، داستان و نتیجهگیری است.
داستان به حذف عامل غیرمنتظره بودن کمک میکند. این داستان در زندگی شما اتفاق افتاده است، شاید قبلاً هم تعریفش کرده باشید و هنگام تعریف آن روی صحنه، به وضوح، میدانید جمله بعدی چیست. در حالی که مغزتان از فکر کردن به جمله بعدی آزاد است، میتوانید روی نتیجهگیری تمرکز کنید.
تغییر جهت به داستانی از زندگی خودتان
گاهی میتوانید با استفاده از یکی از داستانهایی که در زندگی خودتان اتفاق افتاده است مستقیم به سؤالی جواب دهید. مثلاً ((لطفاً درباره اولین روز مدرسهات برایم بگو)). در جواب این سؤال، به راحتی میتوانید داستانی از آن روز تعریف کنید. با این حال، باید تغییر جهت بدهید تا به صورت روان از سؤالی که پرسیده شده است به یکی از داستانهایی که به یاد دارید برسید.
اگر تعداد مشخصی داستان به یاد دارید، میتوانید با استفاده از عباراتی مثل ((این مرا به… یاد)) یا ((آنچه امروز مهم است…)) تغییر جهت دلخواهتان را در جواب تقریباً همه سؤالی اعمال کنید. سیاستمداران اغلب از تکنیک تغییر جهت استفاده میکنند. سؤالات مختلفی از آنها پرسیده میشود، اما به کمک تغییر جهت، به موضوعی میرسند که خودشان میخواهند دربارهاش صحبت کنند.
ایجاد سریع یک داستان خیالی (( داستان خیالی بگویید))
برای تأیید مقصودتان داستانی خیالی خلق کنید. محدودیتی برای خلاقیت در این زمینه وجود ندارد. میتوانید بگویید: ((تصور کنید …)) یا ((اگر … چه؟)) و قوه تخیلتان را کاملاً آزاد بگذارید. در بعضی از بهترین بداهه گوئیهایی که تا به حال شنیدهام از این روش استفاده شده بود. امتحانش کنید. این تکنیک فوقالعاده مؤثر و جالب است و باعث میشود مخاطبان هم از بداهه گوئیتان لذت ببرند.
مثلاً میتوانید صحبتتان را این گونه شروع کنید: ((تا به حال ماهیگیری نکردهام، اما تصورم این است که…)) بگذارید مخاطبانتان بفهمند که در حال استفاده از قوه تخیلتان هستید و سپس، داستان خیالیتان را بیان کنید. لزوماً نباید راست بگویید.
داستان خیالی بگویید.
هنگام مواجهه با سؤال در جلسه کاری، شاید بازگو کردن داستان چندان جالب نباشد. شاید گاهی تصمیم بگیرید روش آسانتری را انتخاب کنید. در این موقعیتها، میتوانید از دو چارچوب دیگری که در سیستم جادوی بداهه گویی موجود هستند بهره ببرید.
روش (نکته، توضیح، مثال و نکته) روشی بسیار ساده و در عین حال مؤثر و عملی است. اگر در پیدا کردن داستانی مناسب برای جواب دادن مشکل دارید، میتوانید از این روش استفاده کنید.
در اظهار نظرهایتان، از این روش استفاده کنید و برایش دلیل بیاورید.
نکته: در مقدمه صحبتتان به نکتهای اشاره کنید.
توضیح: در قسمت بدنه، دلایلتان را بگویید.
مثال: از مثال یا نمونه، برای توجیه نظرات قبلی، کمک بگیرید. از کلماتی مثل ((مثلاً)) یا ((تصور کنید)) استفاده کنید. صحبت درباره تجربیات شخصی به جوابتان اصالت میبخشد و آن را برای مخاطبانتان به یادماندنی میکند.
نکته: دوباره نکتهتان را بیان کنید. نتیجهگیری را به مقدمه ربط دهید.
دو نکته اول و آخر در جایگاه مقدمه و نتیجهگیری قرار دارند. توضیح و مثال هم بدنه صحبت را تشکیل میدهند. مثال دیدگاهتان را برای شنوندگان واقعی و قابل فهم میکند، چون مثل داستان حواس مخاطبان را برای تخیل فعال میکند. این روش در بداهه گویی بسیار محبوب است، چون استفاده از آن بسیار آسان است.
موضع، عمل، مزیت
روش موضع، عمل، مزیت، وقتی یافتههای خود را به هیئت مدیره ارائه میکنید یا در تلاش برای جلب نظر مدیر عاملی هستید که فقط پنج دقیقه وقت دارد به حرفهایتان گوش دهد، بسیار مفید است. این روش بیشتر برای استفاده در شرایط شرکتی مناسب است؛ شرایطی که تعریف کردن داستان در آن ممکن است همیشه مناسب نباشد و تصمیمگیری سریع را ایجاب میکند. شاید جوابتان تا سالها در خاطر افراد نماند، اما به آنها این امکان را میدهد که سریع تصمیمی آگاهانه بگیرید.
مثلاً شاید از شما بپرسند: ((آیا باید این شرکت را بخریم یا نه؟))، ((محصولتان چه کمکی به ما میکند؟)) یا ((آیا باید این پروژه را متوقف کنیم یا آن را ادامه دهیم؟)).
موضع: موضعتان را درباره سؤال مطرح شده بیان کنید.
عمل: بگویید چه اقداماتی باید انجام شوند تا پیشنهاد شما به اجرا در بیاید.
مزیت: مزیت موضعتان را توضیح دهید.
اگر با استفاده از روش موضع، عمل، مزیت به سؤالی جواب دهید، مخاطبانتان همه اطلاعات لازم برای تصمیمگیری را در اختیار خواهند داشت.
بیان داستان
داستانها حواس بینایی، شنوایی و حرکتی مخاطبان را بر میانگیزند. یک روز بعد از بداهه گوئیتان، شنوندگان هیچ یک از کلماتی را که گفتهاید به یاد ندارند و فقط آنچه را هنگام صحبت کردن شما دیدهاند و در خیال خود حس کردهاند به یاد میآورند.
اگر میخواهید نکته مورد نظرتان را به یاد بیاورند و تأثیر گذار باشید، باید آن را به یک داستان یا مثال دیداری مرتبط کنید.
تا به حال داستانهای زیادی درباره سفرها یا اتفاقاتی که در محل کارتان میافتد برای اعضای خانواده یا دوستانتان تعریف کردهاید؛اما برای اینکه بداهه گویی مؤثری داشته باشید باید سه رکن بیان داستان را یاد بگیرید.
داستان یعنی جزئیات
دلیل مؤثر بودن داستانها این است که صحنههایی در ذهن مخاطبان ایجاد میکنند. با استفاده از جزئیات این صحنهها را برای شنوندگانتان واقعی کنید.
تصور کنید گویندهای بگوید: (( در اولین مسابقه کاراتهام شکست خوردم، اما از این تجربه لذت بردم)). آیا این عبارت برایتان جالب است؟ آیا به یادماندنی است؟ آیا باعث شد داستان را مجسم کنید؟
آخرین صحنه اوج داستان را به یاد بیاورید: ((بزرگترین راز بداهه گویی))
((مبارزه یک دقیقه و نیم طول کشید. مشت زدم، لگد زدم و دفاع کردم، اما بیشتر مشت خوردم. بعد از ۵۰ ثانیه، احساس کردم انرژیام کاملاً تمام شده است، حتی نمیتوانستم دستم را بالا ببرم، چه برسد به اینکه مشت بزنم. تماشاچیان فریاد میزدند: ((آندری! آندری! بزنش! بکشش!)) وقتی اسمتان را میشنوید قاعدتاً باید استقامت و توانتان برای برد بیشتر شود، اما در مورد من برعکس عمل کرد. میدانید چرا؟ اسم حریفم هم آندری بود! کمربند سبز داشت و بیشتر از هفت سال بود که کاراته بازی میکرد. در آن مبارزه شکست خوردم. خیلی کتک خورده بودم. اما واقعاً به من خوش گذشته بود! کمترین تجربهای را میتوان با این مسابقه قابل مقایسه دانست))
((با جزئیات کامل بگویید))
دومین توصیف از همین مبارزه جزئیات بیشتری در اختیارتان قرار میدهد. سابقه کاراته حریفم را میدانید، میدانید تماشاچیان طرفدار چه کسی بودند، مبارزه چقدر طول کشید و اینکه در طول این مبارزه چه حسی داشتم. همه این جزئیات باعث میشوند داستان به یادماندنی شود. کلمات را فراموش میکنید، اما صحنهای را که این کلمات در ذهنتان خلق کردهاند همیشه به یاد دارید.
جزئیات مهمترین مؤلفه هر داستانی است. داستان تعریف کنید، با جزئیات زیاد.
این اصل به شما کمک میکند توانایی بالایی در بداهه گویی پیدا کنید. مردم داستان دوست دارند. جزئیات را هم دوست دارند. مردم از کسانی که این حقایق را میدانند خوششان میآید.
گفتوگو
اگر در ارائه از گفتوگو استفاده نکنید، ارائهتان صرفاً گزارش خبری، مقاله و روایت خواهد بود و نه سخنرانی. گفتوگو جزئی ضروری از داستان است، چون به رویدادهای گذشته جان میدهد.
مثلاً ((وقتی رسیدم خانه، به آشپزخانه رفتم، چند برگ کاغذ از کیفم برداشتم و شروع کردم به کار روی مسئله. پای اعتبارم در مدرسه در میان بود.ساعت یک صبح، مادرم گفت: ((آندری، دیر شده. برو بخواب. راستی، مسئله ریاضیات چطور پیش رفت؟)). ((مامان، فهمیدم چرا قبلاً هیچکس حلش نکرده. چون خیلی سخت است. تمام راهها را امتحان کردم و دیگر فکری به ذهنم نمیرسد)). این رویداد سالها پیش اتفاق افتاده است، اما گفتوگو به آن جان میبخشد و مخاطبان میتوانند پیشروی داستان را در طول زمان ببینند.
هر داستانی ترکیبی است از روایت و گفتوگو و هدف شما، در مقام سخنران، این است که تناسبی درست بین این اجزا ایجاد میکند. بسیاری از سخنرانان بسیار کم از گفتوگو در صحبتهایشان استفاده میکنند و به صورت افراطی از روایت در بداهه گویی بهره میبرند. بنابر این، اگر میخواهید داستانتان مشارکت دهنده و به یادماندنی شود، فقط کافی است مقدار کفت و گوی آن را زیاد کنید. گفتوگو، سخنرانی معمولی را تبدیل به یک سخنرانی چشمگیر میکند.
کشمکش
کشمکش مانعی است بین شخصیت داستان و آنچه میخواهد به دست بیاورد. کشمکش داستان را جذاب میکند و در ذهن مخاطب سؤال به وجود میآورد. دلیل
علاقهمند شدن مخاطبان به شنیدن داستان شما این است که میخواهند بفهمند کشمکش چطور بر طرف میشود.
ساختار داستان عبارت است از معرفی کشمکش، شدت گرفتن کشمکش و حل شدن آن. از آنجا که بداهه گویی بسیار کوتاهتر از سخنرانی از قبل آماده شده است، باید کشمکش را خیلی زود، اغلب در چند جمله اول، بیان کنید.
مثلاً: ((وقتی ۱۲ سالم بود، ترس خیلی بزرگی داشتم. از اینکه بچههای زورگو در خیابان کتکم بزنند. به قدری از مدرسه رفتن وحشت داشتم که پدر و مادرم در کلاس رزمی ثبت نامم کردند تا از شر این ترس خلاص شوم)).
کشمکش میتواند بین دو انسان، بین انسان و مشکلات یا حتی بین انسان و خودش باشد. در این مثال، کشمکش نبردی بین من و ترسم بود.
حتی اگر از گفتوگو و جزئیات استفاده کنید، بدون کشمکش، ممکن است حوصله مخاطبان از گوش کردن به صحبتهایتان سر برود. هر داستان خوبی، مثل فیلمهای هالیوودی، باید در آغاز کشمکشی داشته باشد که بعداً قرار است حل شود.
برای اینکه داستانتان موفق باشد، کشمکش را در اوایل آن مطرح کنید. در ادامه، شدت کشمکش را بالا ببرید و وقتی مخاطبان مشتاق شدند بدانند کشمکش مذکور چطور حل میشود، اوج را نشان دهید و حلش کنید.
هدفتان این است که از سه رکن یک داستان عالی پیروی کنید. قبل از آنکه روی صحنه بروید این سه رکن را با خود مرور کنید و ببینید داستانتان چقدر برای مخاطبانتان جذابیت پیدا میکند. مخاطبانتان با خود فکر میکنند: ((عجب! این مثل جادو است! این سخنران چطور میتواند تنها بعد از ۳۰ ثانیه آماده شدن این داستانهای فوقالعاده را خلق کند؟)). اما شما میدانید که این جادو از سه کلمه تشکیل شده است:
جزئیات، گفتوگو، کشمکش
تمرینهایی برای بیان داستان
برای اینکه در بداهه گویی توانمند شوید باید روی مهارت بیان داستان تسلط پیدا کنید. در بداهه گویی، باید خیلی سریع فکر کنید و حین بیان داستان تصمیم بگیرید که این داستان چطور پیش خواهد رفت.
چند تمرین
تمرین ۱: داستان، داستان
گروهی تمرین کنید، یکی داستان را شروع کند، در جایی قطع کند و نفر بعدی ادامه دهد.
هدف از بازی (( داستان، داستان)) پرورش مهارت صحبت درباره همه موضوعات است. مدیر بازی شرایط داستان را ارائه میکند و سپس، به شخصی اشاره میکند تا داستان را شروع کند. مدیر به یکی از شرکت کنندهها علامت میدهد و او داستان را از جایی که نفر قبل قطع کرده بود ادامه میدهد.
شخص جدید از آخرین کلمه شروع میکند و سعی میکند روایت را ادامه دهد. حتی گوینده هم باید چند نوبت برای اضافه کردن به داستان داشته باشد. معمولاً مدیر تعین میکند داستان کی تمام شود و از یکی از شرکت کنندهها میخواهد نتیجهگیری داستان را بیان کند.
تمرین ۲: اسم از کیسه
در این تمرین، شرکت کنندهها چند اسم روی تکههای کاغذ مینویسند. اسم خاص هم قابل قبول است. در واقع، هر چه این اسمها عجیبتر باشند، بازی جالبتر میشود.
کاغذها گردآوری و در یک کیسه ریخته میشوند و یک شرکت کننده شروع به تعریف داستانی میکند. بعد از اینکه خط داستان مشخص شد، مدیر تکه کاغذی از کیسه بیرون میآورد و گوینده باید این کلمه را در داستان خود بگنجاند. مثلاً ((دیروز با همسرم به رستورانی رفتیم. سالگرد ازدواجمان بود و میخواستم شب خاصی داشته باشیم)).
در این مرحله، مدیر کلمه ((پنگوئن)) را از کیسه بیرون آورد و گوینده داستان را ادامه میدهد. ((اسم رستوران ((قطب جنوب)) بود و غذای ویژه آن روزشان از گوشت پنگوئن بود. بنابراین غذا را برای خودمان سفارش دادم. پرسیدم: ((عزیزم،روز آشناییمان، ۱۰ سال پیش، یادت هست؟)). حالا مدیر کلمه دیگری از کیسه بیرون میآورد و این روند ادامه پیدا میکند تا داستان تمام شود.
بازی ((اسم از کیسه)) تفکر لحظهای و مهارت خلق داستان هنگام صحبت کردن را پرورش میدهد. همان طور که میبینید، این تمرین بسیار مشابه اتفاقی است که هنگام بداهه گویی واقعی با آن مواجه هستید. داستانی را بداهه تعریف میکنید و با گذشت هر چند ثانیه تصمیم میگیرید که آن را در چه جهتی پیش ببرید.
تمرین ۳: کامل کردن داستان
این تمرین به رشد توانایی خلق داستانی خیالی در شرایط مختلف کمک میکند.
شرکت کننده باید داستانی را در شرایطی که مدیر اعلام کرده است بیان کند.
مثلاً:
((پیامی بینام و نشانی به دستم رسید که در آن نوشته بود: ((میدانم کجایی…)).
((انتهای مسیر به جنگلی انبوه میرسید)).
((خطر ورود به عهده خودتان است…)).
((وقتی داشتم پیاده به سمت فروشگاه میرفتم پاکتی پیدا کردم. داخل پاکت ۰۰۰/۱۰ دلار بود. تصمیم گرفتم…)).
((وقتی ناگهان … بیرون جهید، سفرم با دوچرخه خوابیده به دل طبیعت خطرناک شد)).
((ضربهای که به پنجره کناری ماشین خورد مرا از جا پراند. وقتی نگاه کردم ببینم چه کسی بوده…)).
((به نظر نمیرسید باران به زودی بند بیاید، ولی مجبور بودم…)).
((دفعه دوم بود که زنگ میزدند. این بار جواب دادم…)).
میتوانید این بازی را با یک نفر یا در گروهی بزرگ انجام دهید. مقدمه جالبی ابداع کنید و از تخیلتان استفاده کنید. هر چه در تمرین به تخیلتان آزادی بیشتری بدهید، بعداً در بداهه گویی موفقتر خواهید بود.
موضعتان را مشخص کنید
موضعتان را مشخص کنید. باید دیدگاه خاصی در زمینه سؤال مطرح شده داشته باشید.
یکی از اشتباهات متداول بعضی از سخنرانان به زبان آوردن تمام افکاری است که به ذهنشان میرسد، فقط برای اینکه وقت را پُر کنند، بدون اینکه موضعشان را مشخص کنند. سخنرانی خوب همیشه یک پیام و یک دیدگاه مشخص دارد. هیچ وقت بی طرف نباشید و نگویید ((بستگی دارد).
تکنیکهای ارائه
بسیاری از سخنرانان، بعد از مواجهه با سؤال، با خود فکر میکنند: ((مهمترین امر برای من این است که بفهمم چه بگویم)). اما نحوه ارائه بسیار مهمتر از خود حرفهایتان است.
صادق باشید
اگر از من بپرسند: ((قدرتمندترین تکنیک ارائه در بداهه گویی کدام است؟)) میگویم: ((مطمئناً صداقت!)). عده زیادی میخواهند کاری کنند که مخاطبان دوستشان داشته باشند و به همین خاطر روی صحنه نقش بازی میکنند. میخواهند نشان دهند که به اندازه استادان بزرگ دانشگاهی تبحر و جذابیت دارند.
مخاطبان بسیار بیشتر از آنچه فکرش را میکنید از نشانههای غیر کلامی شما حقیقت را میفهمند. وقتی شنوندگان حس کنند راست نمیگویید، دیگر به شما اعتماد نمیکنند و سخنرانیتان از دید آنها تمام شده است.
مخاطبان با افراد تقلید کننده از دیگران نیاز ندارند. آنها به شما نیاز دارند. مردم هر اشتباهی روی صحنه را میبخشند، جز دروغگویی. اگر حقیقت را به زبان بیاورید، فکر میکنند سخنرانیتان خوب بوده است، حتی اگر در همه دیگر خرابکاری کرده باشید.
پرانرژی باشید
در هنگام صحبت کردن پُ انرژی باشید. اگر به موضوعتان علاقهمند باشید، انرژیتان به دیگران هم منتقل میشود و خیلی زود شنوندههایتان هم هیجانزده میشوند. با خودشان فکر میکنند: ((وای، حتماً این موضوع خاص است که گوینده این قدر هیجانزده شده است. پس باید گوش کنم)). از طرف دیگر، اگر مخاطبان ببینند بیتفاوت هستید، حوصلهشان سر میرود و مثل خودتان بیتفاوت میشوند.
پرانرژی بودن یکی از ارکان موفقیت در بداهه گویی است. مهم نیست درباره چه موضوعی بداهه گویی میکنید، هیجانزده باشید و با انرژی و علاقه دربارهاش صحبت کنید. وقتی انرژی حاصل از هیجان در کل فضا پخش شود مثل جادو عمل میکند و شما جادوگر خواهید بود.
حرکات بدن
وقتی افراد تازه کار در زمینه بداهه گویی را نگاه میکنید، شاید متوجه شوید که گاهی به سقف زُل میزنند یا حرکاتی میکنند که نشان میدهد اضطراب دارند. چرا؟ مغز درگیر این است که حرفی برای گفتن پیدا کند و گوینده حرکات بدن و ارتباط چشمی را به کلی فراموش میکند.
وقتی روی صحنه هستید، شاید فکر کنید بزرگترین مشکلتان پیدا کردن کلمات مناسب است، چون مخاطبان بر اساس گفتههایتان درباره سخنرانی شما قضاوت خواهند کرد. اما مخاطبان بر اساس کارهایی که نگام فکر یا صحبت کردن روی صحنه انجام میدهید هم درباره سخنرانیتان قضاوت خواهند کرد. اگر انگشتانتان را با بیقراری تکان دهید، این پا و آن پا کنید، یا به سقف خیره شوید، نه تنها ظاهری ناخوشایند خواهید داشت، بلکه کاری میکنید که شنوندگان به اطمینان شما به حرفهایی که میزنید شک کنند.
انتظاری که از حرکات روی صحنه میرود معمولاً در سخنرانی بداهه نسبت به سخنرانی آماده شده کمتر است، اما باید از بهترین شیوههای پایه پیروی کنید.
درست مثل سخنرانی از قبل آماده شده، همه حرکات بدنتان باید وسیع و باز باشد. همیشه باید مستقیم به چشمان یکی از مخاطبانتان نگاه کنید و البته از هر حرکت مضطرب کنندهای خودداری کنید.
شاید فکر کنید: (( چطور میتوانم روی صحنه این همه چیز را کنترل کنم؟ هم باید به حرفهایم فکر کنم، هم ارتباط چشمی داشته باشم و هم حرکاتم را کنترل کنم. آیا این توقع خیلی زیادی نیست؟)). پاسخ این سؤال بر بنیان تفکر سریع و مؤثر تأثیر میگذارد.
اگر سعی کنید آگاهانه به محتوای صحبتها، ارتباط چشمی و حرکاتتان فکر کنید، خیلی راحت از پا در میآیید. هدف این است که به همه اینها فکر نکنید! هدف این است که به ذهن ناخودآگاه بسیار سریعتان اعتماد کنید.
خود به خود اتفاق میافتد، به ناخودآگاه خود اعتماد کنید، و آن زمان است که ناخودآگاهتان به شما علامت میدهد که، چه زمانی و چطور حرکتی را انجام دهید. همین اتفاق زمان راه رفتن میافتد. ناخودآگاهتان به شما علامت میدهد کی حرکت کنید و این کار را بدون فکر انجام میدهید.
وقتی در جایی تمرین بداهه گویی میکنید، از دوستان و دیگران بپرسید آیا حرکت ناخوشایندی انجام میدهید و آیا ارتباط چشمی دارید. اشتباههای خود را در سخنرانیهای بعدی یک به یک بر طرف کنید. بعد از مقدار مشخصی تمرین، همه حرکات و علامتهای غیر کلامیتان بهبود مییابد، حتی بدون اینکه دربارهشان فکر کرده باشید.
ترس از بداهه گویی
همه از بداهه گویی وحشت دارند. از این وحشت دارند که نتوانند سریع جواب خوبی بدهند و مخاطبان از جواب خوششان نیاید و درباره آنها بد فکر کنند.
از ۳ توصیه زیر پیروی کنید تا ترس از بداهه گویی را به میزان قابل توجهی کاهش دهید.
تکیه روی تجربیات قبلی
زمانی را به یاد بیاورید که برای اولین سال با والدین خود به مدرسه میرفتید و بعد از مدتی که گذشت باید تنها این مسیر را میرفتید و ترس از گم شدن و تنهایی شما را میگرفت. ولی بعد از دفعه اولی که به مدرسه رفتید و مسیر را گم نکردید شجاعت شما افزایش یافت. این اتفاق ترس برای هر کسی در بداهه گویی میافتد.
بعد از اینکه دهها جواب بداهه دادید و تکنیکهای تفکر سریع و مؤثر را تمرین کردید، با خودتان فکر میکنید: ((قبلاً بداهه گویی کردهام! گاهی جوابهایم عالی بودند و گاهی معمولی، اما آنقدر که میترسیدم بد نبودم. مخاطبان اذیتم نکردند و حتی به من خوش گذشت)).
برای کاهش ترس از بداهه گویی، تنها کافی است کاری کنید بداهه گویی برای شما به امری آشنا و بخشی از کنج راحتیتان تبدیل شود. هر قدر میتوانید بداهه گویی کنید. بعد از مدتی دیگر از این کار نخواهید ترسید. چرا؟ چون قبلاً بداهه گویی کردهاید و بر حسب تجربیات قبلی خود میدانید که دلیلی برای ترس وجود ندارد.
با شرایط آشنا شوید
اگر پیشبینی میکنید که باید بداهه گویی کنید سعی کنید با شرایط آشنا شوید. برای اینکه به مغزتان این امکان را بدهید که فقط به جواب فکر کنید، عناصر نا آشنا را که ممکن است باعث ترس بیجا شوند حذف کنید.
روی صحنه بروید و به صندلیهای خالی نگاه کنید. در گوشههای مختلف سالن بنشینید. با مخاطبان صحبت کنید و دست بدهید. هر چه با فضا و مردم بیشتر ارتباط برقرار کنید، راحتتر میتوانید سریع و مؤثر فکر کنید و با مخاطبان ارتباط برقرار کنید.
وقتی روی صحنه رفتید، سالن برایتان آشنا خواهد بود و حس میکنید مخاطبان متحدان شما هستند. با مخاطبان همان طور صحبت میکنید که در آشپزخانک خانهتان با دوستانتان صحبت میکنید. در فقدان ترس و شرایط و مخاطبان ناآشنا، مغزتان فقط روی فکر کردن درباره جواب تمرکز میکند.
شوخطبعی
شاید شوخطبعی در بداهه گویی مهمتر از سخنرانی از قبل آماده شده باشد. شوخطبعی فضای آرامی بین مخاطبان ایجاد میکند و باعث آسودگی شنوندگان میشود.
شوخطبعی باعث میشود مخاطبان از صحبتهای شما بیشتر لذت ببرند. شوخطبعی باعث میشود مخاطبان با توجه بیشتری به سخنانتان گوش کنند و صحبتهایتان را بهتر به یاد بیاورند. شوخطبعی باعث میشود در مسابقه بداهه گویی پیروز شوید. برای استفاده مؤثر از شوخطبعی، باید بدانید چه جیزی باعث خنده دیگران میشود و چطور میتوانید صحبتهایتان را خندهدارتر کنید.
ساختار جوک
جوک از دو قسمت تشکیل میشود: مقدمهچینی و بخش آخر.
مقدمهچینی یعنی اطلاعات پیشزمینه که مخاطبان باید بدانند تا بخش شوخی برای آنها خندهدار باشد.
بخش آخر بخش جالبی است که مخاطبان را به خنده میاندازد. مقدمهچینی یعنی وقتی الگویی برقرار میشود و همه چیز در جهت واحدی پیش میرود. یخش آخر یعنی وقتی مسیر فکری از آن الگو خارج میشود و همه به خنده میافتند. وقتی ذهنمان با موفقیت فریب میخورد میخندیم.
یک مثال: ((آیا میدانید مؤثرترین راه برای انتقال اطلاعات کدام است؟ تلگراف؟ نه. تلفن؟ نه. اینکه اطلاعات را به یک زن بدهید!)). در این مورد، ((تلگراف)) و ((تلفن)) الگویی ایجاد میکنند و ((دادن اطلاعات به زن)) بخش آخر است.
برای اینکه بخش آخر خندهدار باشد، باید مقدمهچینی برای مخاطبان انجام شده باشد. اگر در بین دوستانتان جوم بگویید و از خنده روده بُر شوند، اما در ارائهای که سر کار انجام دادید تأثیری نداشته باشد، یعنی گروه اول مخاطبان، بر عکس گروه دوم، به مقدمهچینی نیاز نداشتند.
اگر گفتوگو و واکنشهای اغراقآمیزی بیشتری به بداهه گوئیتان اضافه کنید، صحبتهای شما شوخطبعی بیشتری خواهد داشت. حتی اگر قصد این را نداشته باشید که گفتوگو یا واکنشهای اغراقآمیزتان خندهدار باشند، باز هم دیگران را به خنده میاندازید.
بداهه گویی باید مختصر باشد ((کوتاه کنید))
معمولاً بداهه گویی فقط ۱ تا ۳ دقیقه طول میکشد و باید کوتاه صحبت کنید تا پیامتان را مختصر و مفید منتقل کنید. هر کلمهای که به زبان میآورید یا به گفتههایتان ارزشی اضافه میکند یا از آن ارزشی کم میکند. هیچ حد فاصلی بین این دو وجود ندارد. با پیروی از توصیههای زیر تعداد کلمات غیر ضروری صحبتهایتان را به مقدار زیادی کاهش دهید.
از کلمات پُر کننده استفاده نکنید
از کلمات پُر کننده مثل ((ام))، ((آ))، ((در واقع))، ((میدانید)) و غیره استفاده نکنید. این کلمات برای مخاطبان آزار دهنده هستند و هیچ ارزشی به گفتههای شما اضافه نمیکنند. اگر نمیدانید چه بگویید یا حس میکنید مضطرب هستید، به جای استفاده از کلمات پُر کننده مکث کنید و چند ثانیه به خودتان وقت بدهید تا فکر کنید.
عذرخواهی نکنید
هیچ وقت نگویید: ((ببخشید))، ((زیاد درباره این موضوع اطلاع ندارم)) یا ((ببخشید، منظورم این نبود)). وقتی روی صحنه عذرخواهی میکنید، یعنی وقت ارزشمند مخاطبانتان را هدر دادهاید و این کار بیادبی است. در بداهه گویی کلمه ((ببخشید)) را فراموش کنید. هرگز به خاطر بی اطلاعی درباره موضوعی عذرخواهی نکنید، چون اگر شایستگی صحبت را نداشته باشید، مخاطبان به چه دلیلی باید به حرفهایتان گوش دهند؟
بداهه گویی نباید بی عیب و نقص باشد. اگر تپق زدید یا حرفی زدید و از آن پشیمان شدید، فقط به صحبت ادامه دهید.
داستانهایتان را فشرده کنید
تعریف کردن داستان روشی بسیار مؤثر برای پاسخ دادن به سؤالات است، اما برای جواب بداهه باید داستانتان را کوتاه کنید.
اگر رویدادهای زیادی در داستان اتفاق افتاده است، آنها را فشرده کنید و مهمترینشان را بیان کنید. اگر شخصیتهای مختلفی دارید که برای انتقال پیام ضروری هستند، تعدادشان را به ۲ نفر کاهش دهید یا گفتوگوی آنها را فقط به عباراتی خلاصه کنید که با مقصودتان مرتبط هستند.
با در نظر گرفتن رویدادها، گفتوگوها و شخصیتها، میتوانید به صورت بداهه و با استفاده از یک داستان ۲ دقیقهای که معمولاً تعریف کردن آن ۱۰ دقیقه طول میکشد به سؤال جواب دهید و باز هم مقصودتان را منتقل کنید.
ساده صحبت کنید
وقتی بداهه گویی میکنید، واژگانتان باید در سطحی باشد که برای یک نوجوان ۱۲ ساله قابل فهم است. گفتوگو در مقابل دیگران در ۵۰ سال گذشته تغییرات زیادی داشته است. سخنرانان بزرگ گذشته از جملات بلند، واژگان پیشرفته و کلمات پُر طمطراق به کار میبردند، اما بزرگترین سخنرانان امروز زبان بسیار سادهتری به کار میبرند.
فردی که مهارت بالایی در بداهه گویی دارد باید روی صحنه صادق باشد و درست همان طور که در زندگی روزمره با دوستانش حرف میزند با مخاطبان صحبت کند. امروزه، مردم از جملات کوتاه و زبان ساده در ارتباط روزمره استفاده میکنند. این امر در صحبت در مقابل عموم هم منعکس شده است.
اگر نوجوان ۱۲ ساله نتواند منظورتان را بفهمد، مهندسی که دو مدرک دانشگاهی دارد هم نمیتواند بفهمد.
اگر میخواهید به طور مؤثر بداهه گویی کنید و سخنرانی ارزشمندی به مخاطبان ارائه دهید، ساده صحبت کنید.
سعی نکنید بی عیب و نقص باشید
در بداهه گویی، سخنرانی بی عیب و نقص سخنرانی بسیار بدی است. اگر سخنرانیتان کامل و بدون ایراد باشد، مخاطبانتان متوجه میشوند که به جای آنکه با آنها گفتوگویی واقعی داشته باشید متنی را که از قبل آماده شده است بازگو کردهاید. مردم از کاستی خوششان میآید. میخواهند خود واقعیتان را با کاستیهایی که دارید ببینند.
انتظار بی عیب و ایراد بودن در بداهه گویی بسیار پایینتر از سخنرانی از قبل آماده شده است. اغلب متوجه میشوید که حتی بدون آنکه ایدهای برای جواب دادن داشته باشید و مقدمهای مرتبط بیان کرده باشید و حتی تپقهای زیاد، سخنرانیتان از دید مخاطبان عالی است.
بزرگترین خطر بداهه گویی اشتباه کردن نیست، بلکه سعی در دادن پاسخ بی عیب و نقص است. این کار جلوی تفکر سریع و مؤثر را میگیرد، مانع از توانایی ریسک کردن روی صحنه میشود و اعتماد به نفستان را پایین میآورد. اگر میخواهید مهارت بالاتری در بداهه گویی پیدا کنید، ریسک کنید، بی عیب و نقص بودن را فراموش کنید و از تجربه روی صحنه رفتن لذت ببرید.
چهار سطح عالی بداهه گویی
در این چهار سطح که دشوار است باید یک به یک آنها را پُشت سر بگذارید. بعد از تمام کردن سه سطح اول، در بداهه گویی تبحر بالایی پیدا میکنید، اما فقط بعد از پُشت سر گذاشتن سطح نهایی چهارم است که میتوانید جزو بهترینها باشید.
سطح یک: دو دقیقه صحبت کنید ((خالی کردن ذهن))
در این مرحله باید روی خالی شدن ذهنتان غلبه کنید و مطمئن شوید که میتوانید درباره هر موضوعی بدون آمادگی قبلی و به راحتی دو دقیقه صحبت کنید.
سطح یک اول پایه است، اما مهمترین سطح است. در این سطح، تنها هدفتان این است که به مدت دو دقیقه درباره هر چیزی صحبت کنید. نگران این نباشید که آیا حرفهایتان منطقی است یا نه. نگران ساختار یا نحوه ارائه نباشید. تنها هدف این است که ۲ دقیقه را با صحبت کردن پُر کنید. کیفیت سخنرانی را فراموش کنید و فقط وقت را با کلمات پُر کنید.
وقتی توانستید سطح یک را به راحتی انجام دهید، دیگر هیچ وقت از بداهه صحبت کردن نخواهید ترسید، چون میدانید هر سؤالی از شما بپرسند به طریقی کلماتی برای جواب دادن خواهید داشت.
در سطوح دیگر، مطمئن میشوید که جوابتان عالی است، اما ابتدا باید از این ترس رها شوید که نکند وقتی به کلمات نیاز دارید آنها را پیدا نکنید.
فقط وقتی کاملاً از تسلط روی سطح یک مطمئن شدید باید به سطح دو بروید.
سطح دو: ساختار و معنا اضافه کنید
شنوندگان فقط در صورتی اطلاعات را به یاد میآورند و افکارتان را دنبال میکنند که به طریقی ساختار یافته صحبت کنید. از دیدگاه سطح بالا، سخنرانیتان باید مقدمه، بدنه و نتیجهگیری داشته باشد. در این سطح باید بتوانید به راحتی از چارچوبها برای ساختار بندی جوابتان استفاده کنید. به علاوه، سخنرانیتان باید از دیدگاه خاصی حمایت کند و صحبتهایتان باید برای مخاطبان واضح باشد. وقتی روی این سطح کار میکنید، به زبان بدنه، تنوع صدایی یا ارتباط چشمی توجهی نداشته باشید. در سطح سه فرصت دارید روی این موارد کار کنید.
سطح سه: ارائه
بیشتر تکنیکهای ارائه که در سخنرانیهای طولانی به کار میرود برای بداهه گویی هم قابل استفاده است. در سطح سه، باید روی حرکات بدن، مکث، ارتباط چشمی، تنوع صدایی و دیگر تکنیکهای ارائه کار کنید. هدف این سطح پرورش توانایی بداهه گویی قدرتمند، مشتاقانه و جذاب است. بعد از آنکه کار روی سطح سه تمام شد،مخاطبان درک خوبی از تمام پاسخهای بداههتان خواهند داشت.
سطح چهار: جهتگیری
افراد زیادی هستند که در بداهه گویی تبحر دارند، اما تعداد بسیار کمی واقعاً بداهه گویانی عالی هستند. اگر دیدید مه بعد از دادن جواب بداههای، گفتههایتان تا سالها در یادها میماند، یعنی به سطح چهار رسیدهاید.
اگر جوابتان واضح باشد و دیدگاه منحصربهفردی در زمینه سؤال مطرح شده ندهید، کسل کننده است. و زود فراموش میشود. مخاطبان نمیتوانند روی هیچ موضوع کسل کنندهای تمرکز کنند. نباید جوابهایتان قابل پیشبینی باشند، بلکه باید به صحبتهایتان جهت (سمت و سویی غیر قابل انتظار) بدهید.
مثلاً فرض کنید از شما بپرسند: ((میخواهید تعطیلات بعدی را در کجا بگذرانید و چرا؟)). اول به واضحترین جوابهایی فکر کنید که اکثر افراد میدهند، مثلاً ((میخواهم به شمال لب دریا بروم))، ((میخواهم به خارج از کشور بروم)).
این جوابها برای و گفتوگوی شخصی مناسب هستند، اما اگر میخواهید بداهه گوئیتان در سطح چهار باشد، نمیتوانید در سطح چهار جواب بدهید. مخاطبان به تعطیلات شما اهمیت نمیدهند، بلکه ارزشی که جواب شما برای آنها به ارمغان میآورد برایشان مهم است. ارزش یعنی تجربه منحصربهفرد شما از زندگی، خنده، یا دیدگاهی غیر عادی.
وقتی واضحترین جوابها را انتخاب کردید، صحبتهایتان را در جهتی کاملاً متفاوت هدایت خواهید کرد.
مثلاً ((میخواهم کل تعطیلات را در دفتر کارم بگذرانم…))، ((قرار است دو هفته را در زندان بگذرانم…))، ((میخواهم در تعطیلات نامرئی باشم تا …)).
این شروعها غیرعادی هستند و توجه مخاطبان را جلب میکنند تا با دقت بیشتری به ادامه صحبتها گوش کنند.
وقتی در مقابل در مقابل مخاطبان صحبت میکنید، دیگر گفتوگوی خصوصی ندارید و هدفتان این نیست که آنچه واقعاً به آن فکر میکنید را به زبان بیاورد، بلکه میخواهید ارزشی ارائه کنید.
خلاق باشید، جهتگیری قابل پیشبینی نکنید تا صحبتهایتان تا سالها بعد در یادها بماند. در این صورت، مردم بیصبرانه منتظر بداهه گوئیهای شما خواهند بود. چرا؟ چون فکر میکنند: ((این سخنران عالی است. خیلی دوست دارم بدانم این بار چه میگوید)). وقتی موضعی انتخاب میکنید که با بقیه تفاوت دارد، توجه مردم به شما جلب میشود.
توصیههای بیشتر
فهمیدن سؤال مطرح شده را اولویت خود قرار دهید
(سؤال را خوب متوجه شوید)
به سؤالی که نفهمیدهاید جواب ندهید. اگر دو بار و حتی سه بار سؤال کنید بهتر از این است که گیج شوید و جواب بدی بدهید.
اگر در مقابل مخاطبان زیادی صحبت میکنید، بعد از شنیدن سؤال دوباره آن را با عبارات دیگری بیان کنید. به این ترتیب، همه سؤال را میشنوند و تصدیق میکنند که آن را فهمیدهاید.
اهمیت سؤال را تصدیق کنید
اگر در جلسه پرسش و پاسخ هستید، گاهی بگویید: ((سؤال خیلی خوبی است))، البته اگر واقعاً این طور فکر میکنید.
در پایان پاسخ هم میتوانید بپرسید: ((آیا جواب سؤالتان را دادم؟)) تا مطمئن شوید جواب کافی به سؤال دادهاید. این عبارات با مخاطبان ارتباط برقرار میکنند، چون نشان میدهند که نه تنها به حرف دیگران گوش میدهید، بلکه به آنها توجه دارید و برایتان مهم است که جواب خوبی بگیرند.
برای خودتان زمان تعیین کنید ((جواب کوتاه بدهید))
مطمئن شوید که جوابهایتان کوتاه هستند و به طور متوسط بیشتر از سه دقیقه طول نمیکشند. اگر جوابهایتان طولانی باشند، دیگران میترسند سؤالات بیشتری از شما بپرسند، چون در صورتی که قصد داشته باشند به موقع محل را ترک کنند، علاقهای به طولانی شدن بیش از اندازه ارائه نخواهد داشت.
هر چه طولانیتر صحبت کنید، احتمال اینکه توجه مخاطبان خود را از دست بدهید بیشتر میشود. بعد از دو دقیقه، حفظ مشارکت و هیجان مخاطبان درباره جوابتان سختتر و سختتر میشود.
هر قدر که درباره موضوع مورد نظر مطلع باشید، باز هم نباید جوابهای بداهه شما طولانیتر از پنج دقیقه باشند. پیشنهاد کنید جزئیات بیشتر در این زمینه را در زمان استراحت یا دفعه بعدی ارائه بدهید. جوابهای بلند برای مخاطبان آزاردهنده و کسلکننده هستند.
جواب بداهه باید کوتاه باشد.
صحبتهایتان را شخصی کنید
وقتی پاسخ بداهه میدهید، تجربه و دیدگاه شخصیتان ارزش بیشتری نسبت به حقایق، آمار یا هر اطلاعات دیگری که در اینترنت موجود است دارد.
برای برقراری ارتباط با مخاطبان و رسیدن به سطوح عالی، صحبتهای خود را در حد امکان شخصی کنید. به مخاطبان اشاره کنید، از زندگی شخصی خود مثال بیاورید و درباره مسائلی صحبت کنید که برای شنوندگان اهمیت دارد، پاسخهای کلی و خشک هرگز راه به جایی نمیبرند و فقط مخاطبان را کسل میکنند. پاسخهای شخصی تا سالها در یادها میمانند و گاهی این قدرت را دارند که زندگی افراد را متحول کنند.
بداهه گوئیتان را مجسم کنید ((تجسم کنید))
قبل از اینکه روی صحنه بروید، خودتان را مجسم کنید که دارید بداهه گویی فوقالعادهای انجام میدهید. به وضوح لبخند و تشویق مخاطبان را مجسم کنید. تصور کنید که موفقیت چه حس خوبی دارد. افکارتان این نشانه را به ناخودآگاهتان میفرستند و به این صحنه خیالی تحقق میبخشند.
توضیح اینکه قانون تجسم مثبت چطور عمل میکند از دیدگاه علمی سخت است؛ اما همین قانون برای بزرگترین ورزشکاران و سخنرانان بداهه جواب داده است و مطمئناً برای شما هم جواب خواهد داد.
از کجا میتوانیم مطالب مناسب برای بداهه گویی پیدا کنیم؟
جوابتان نه فقط به مهارتهای بداهه گویی، بلکه به تجربیاتی که از زندگی دارید بستگی دارد. داستانهایی که تعریف میکنید، مثالهایی که میزنید و نکاتی که مطرح میکنید برگرفته از زندگی شما هستند و هر چه زندگیتان تنوع بیشتری داشته باشد، صحبتهایتان جالبتر و ارزشمندتر خواهد بود.
یادتان باشد که مردم بیشتر به خاطر تجربه منحصربهفرد زندگی شما آمدهاند تا به حرفهایتان گوش دهند، نه به این خاطر که حرکات بدن یا آهنگ صدای خوبی دارید. افزایش قابل توجه تعداد داستانها و تجربیات احتمالی زندگی که بعداً میتوانید در صورت پیدا کردن عادات مناسب در بداهه گویی به کار ببرید نسبتاً آسان است.
به جاهایی بروید که قبلاً نرفتهاید
اولاً سفر کنید. به کشورها، استانها یا شهرهای دیگر بروید. بعضی از بهترین خاطرات شما مربوط به سفر هستند. وقتی محیط شما عوض میشود بزرگترین ماجراجوییهای زندگیتان اتفاق میافتد. به رستوران عجیبی بروید که قبلاً هرگز امتحانش نکردهاید. اگر فوتبال دوست ندارید به تماشای مسابقه فوتبال بروید. اگر قبلاً هیچ علاقهای به هنر نداشتهاید،به گالری هنر بروید.
بعد از این تجربیات شاید به فوتبال یا هنر علاقهمند نشوید، اما رفتن به جایی که قبلاً هرگز تجربه نکرده بودید به شما ایدههای جدید بسیار خوبی میدهد که نه فقط برای بداهه گویی، بلکه برای داشتن زندگی جالب و متنوع بسیار ارزشمند هستند.
از تجربیات جدید استقبال کنید
حداقل یکبار در زندگیتان از تجربیات جدید استقبال کنید و فعالیتهای جدید انجام دهید. اگر قبلاً هیچ وقت گلف بازی نکردهاید، سوار موتورسیکلت نشدهاید یا تانگو نرقصیدهاید، یکبار امتحانش کنید. لازم نیست در همه این کارها متخصص شوید، اما اگر حداقل یکبار امتحانشان کنید در بداهه گوئیهای آیندهتان حرفهای زیادی برای گفتن خواهید داشت، به علاوه، دیدگاهتان درباره آن فعالیت، در مقام کسی که چیزی را برای اولین بار امتحان میکند، قطعاً دیدگاهی تازه، جالب و گاهی بسیار خندهدار است.
با افراد جدید آشنا شوید ((سر صحبت را باز کنید))
در جامعه مدرن، ارتباط خود را فقط به کسانی محدود کردهایم که از قبل میشناختهایم. اما آشنایی با فرد جدید ممکن است دنیای جدیدی را برایتان باز کند. آشناییهای جدید ممکن است فرصتها یا ایدههای جدید بسیار خوبی در زندگیتان به دنبال داشته باشند که موضوعات ارزشمندی برای بداهه گوئیهای آیندهتان هستند.
در هواپیما، سعی کنید با کسی که کنارتان نشسته است سر صحبت را باز کنید. در رستوران، موزه یا گالری هنری با دیگران صحبت کنید. نمیدانید که این ارتباطهای جدید به کجا ممکن است ختم شود و از هر فردی چه درسهایی ممکن است بگیرید.
کتاب بخوانید
کتاب سریعترین و ارزانترین راه برای آموزش در هر زمینهای است. به نظر من، نقش کتاب از لحاظ ارزشی که به خوانندهها ارائه میدهد در جامعه بسیار دستکم گرفته میشود. میتوانید ظرف چند ساعت چکیدهای از تجربهای که نویسنده طی چند دهه به دست آورده است بخوانید. ایدهای اصلی این است که در زمینههایی که از آنها هیچ اطلاعی ندارید کتاب بخوانید. مهمترین نکته برای بداهه گویی عمق دانش نیست، بلکه تنوع آن است.
با ایجاد عادتی که قبلاً هرگز نداشتهاید میتوانید مجموع بسیار جالبی از ایدهها و تجربیات جالب داشته باشید و دیگر هرگز در پیدا کردن موضوعی برای بداهه گویی به مشکل بر نخورید. باید زندگیتان جالب باشد تا بداهه گوئیهای شما هم جالب شود و فرد جالبی برای صحبت کردن باشید.
مراحل یادگیری
روان شناسان تحقیقاتی را درباره فرآیند یادگیری بزرگسالان انجام دادهاند و متوجه شدهاند همه بزرگسالان، با طی فرآیند چهار مرحلهای یکسانی مهارتهای جدید را یاد میگیرند. بداهه گویی هم از این قاعده مستثنا نیست. برای اینکه به سطح تبحر بالایی در بداهه گویی برسید، باید کل این فرآیند را طی کنید.
ناشایستگی ناخودآگاه
ناشایستگی ناخودآگاه مرحلهای است که در آن نمیدانید که چه چیزهایی را نمیدانید. مثلاً اگر از شما بپرسم: ((آیا بداهه گویی برایتان راحت است؟)) شاید اصلاً ندانید چطور جواب دهید، چون قبلاً هرگز بداهه گویی نکردهاید و نمیدانید آیا کار سختی است یا نه.
ممکن است بگویید: ((اوه، خیلی هم سخت نیست، چون با دوستم بدون آمادگی قبلی راحت صحبت میکنم و فکر میکنم صحبت کردن در مقابل مخاطبان هم تقریباً به همین صورت است)).
ناشایستگی خودآگاه
بعد از اولین بداهه گوئیتان ، شاید فکر کنید: ((خیلی سختتر از آن است که فکر میکردم. ذهنم، درست وقتی بیشترین نیاز را به آن داشتم، خالی شد. هیچ جواب معقولی به فکرم نرسید. تپق زدم و روی صحنه حس خیلی بدی داشتم)).
این مرحله ناشایستگی خودآگاه است که طی آن متوجه میشوید که نمیدانید. فقط در مرحله ناشایستگی خودآگاه است که میتوانید به دنبال منابعی برای یادگیری مهارتی جدید باشید. مثلاً شاید تصمیم بگیرید در دورهای آموزشی شرکت کنید، کتابی در این زمینه بخرید یا از دوستی که تجربه بیشتری دارد راهنمایی بخواهید.
شایستگی خودآگاه
بعد از خواندن این مطالب، در سطح شایستگی خودآگاه خواهید بود. در خودآگاهتان تمام تکنیکهایی را که باعث اثربخشی بیشتر بداهه گویی میشوند میدانید. وقتی روی صحنه میروید و استراتژیهای جدیدی برای بداهه گویی به کار میبندید، نتایج اولیه را میبینید، اما ممکن است شکست هم بخورید. شاید به یادآوردن همه تکنیکها برایتان سخت باشد یا آنها را گاهی بد اجرا کنید.
سطح شایستگی خودآگاه بسیار خطرناک است. اگر مهارتتان را در این سطح باقی بگذارید، با گذشت زمان، همه دانشی را که کسب کردهاید فراموش میکنید و ممکن است در همان سطحی بمانید که قبل از خواندن کتاب یا امتحان کردن تکنیکهای جدید در آن قرار داشتید. برای تسلط کامل روی بداهه گویی یا هر مهارت دیگری، باید آن را به سطح شایستگی ناخودآگاه برسانید.
شایستگی ناخودآگاه
بعد از اینکه همه تکنیکهای بداهه گویی جدید را که در این کتاب یاد گرفتید تمرین کردید، همه آنها به بخشی از وجودتان تبدیل میشوند. لازم نیست هیچ یک از نکاتی را که یاد گرفتهاید به یاد بیاورید، چون در سطح ناخودآگاه از آنها آگاهی دارید. بداهه گویی برایتان به اندازه مسواک زدن یا راه رفتن طبیعی خواهد شد.
تصور کنید که زیاد برای صحبت کردن تلاش نمیکنید و با وجود این، لذت را در چشمان مخاطبان میبینید. چه حسی دارید؟ کارهای کمی هستند که انجام دادنشان در برابر تعداد زیادی شنونده، به اندازه بداهه گویی، لذتبخش باشد.
میخواهید در بداهه گویی مهارت بالایی پیدا کنید و این قابلیت را داشته باشید که زندگی افراد را عوض کنید و گفتههایتان تا سالها بعد در یادها بماند.
اما برای اینکه این آرزویم برآورده شود، باید مهارت بداهه گویی خود را به سطح شایستگی ناخودآگاه برسانیم و برای رسیدن به این سطح به تمرین نیاز دارید.
تمرین کردن
برای تبحر پیدا کردن در سخنرانی دانستن بهترین تکنیکها کافی نیست. باید تمرین کنید تا تکنیکها غریزی شوند.
با دیگران تمرین کنید
یک نفر پیدا کنید و با هم پاسخگویی بداهه به سؤالات مختلف را تمرین کنید. شاید این روش راهی واقعاً جالب برای وقتگذرانی و سرگرمی باشد. تمرینهای مختلف این کتاب را دو نفره یا چند نفره انجام دهید. بگذارید بقیه درباره عملکردتان نظر بدهند و بگویند نقاط قوت و ضعف شما چه بوده است.
تنها تمرین کنید
تمرینهای بداهه گویی را تنها انجام دهید. به این ترتیب، کاملاً آمادگی بداهه گویی واقعی را پیدا میکنید. وقتی در ماشین نشستهاید، یا در حال پیادهروی هستید یا روی مبل نشستهاید، تمرین یا سؤالی انتخاب کنید و سعی کنید ۲ دقیقه درباره آن صحبت کنید.
برای اینکه در زمینه بداهه گویی سریع رشد کنید به تمرین بیشتر نیاز دارید. تنها تمرین کردن شاید به اندازه تمرین گروهی مؤثر نباشد، اما وقتی تنها هستید میتوانید هر قدر دوست دارید تمرین کنید تا اثربخشی لازم را به دست بیاورید.
بعد از اینکه بداهه به دهها سؤال جواب دادید، در مییابید که میتوانید سریعتر وارد حالت عملکرد بالا شوید، موضوعات برایتان تکراری میشوند و جوابهای شما به تدریج بهبود مییابند، چون در تکنیکهای اساسی تبحر پیدا کردهاید.
به مغزتان یاد بدهید تا جایی که میتواند بداهه به سؤالات جواب بدهد. بعد از مدتی میبینید که خودتان در انتظار فرصت بعدی برای بداهه گویی هستید، چون در این کار مهارت پیدا کردهاید و از آن لذت میبرید.
چکلیست نهایی
پنج دقیقه قبل از اینکه بداهه گویی کنید، میتوانید این چکلیست را مرور کنید.
- استفاده از قانون فکر اول
- جهتدهی غیرمعمول به جواب
- صداقت
- انرژی بالا
- بیان جزئیات
- مخاطبانم بهترین افراد زندگیام هستند و هدفم این است زندگیشان را بهبود دهم.
- بداهه گویی یک بازی است. روی صحنه به من خوش میگذرد.
جمعبندی
گفتن کامل جزئیات، جزئیات باعث میشوند صحنه در تجسم مخاطبان واضحتر شود. گفتوگو باعث میشود با شکلگیری و پیشروی اعمال در طول داستان صحبتها برای شنونده جنبه واقعی پیدا کنند. داستان را در بستر رؤیا تعریف کنید.
نتیجهگیری به مقدمه صحبتها مرتبط میشود و حالتی چرخشی پیدا میکند. در داستان موضع خود را مشخص کنید و جهتگیری را برای به یادماندنی کردن صحبتهای خود داشته باشید.
سخنرانی یک ساختار دارد:
- مقدمه
- بدنه
- نتیجهگیری
این ساختار باعث میشود مخاطبان آن را دنبال کنند و به یاد داشته باشند.
سؤال با استفاده از داستان پاسخ داده شده و این ساختار تصاویر را در تخیل بر میانگیزاند.
سخنرانی باید در سطحی قرار داشته باشد که برای یک نوجوان ۱۲ ساله قابلفهم باشد.
از آن جا که بداهه گویی دو دقیقه است، داستان باید مختصر و مفید باشد. درست از ابتدا، وارد عمل اصلی و مقصود مورد نظر شوید.
۱۰۰ موضوع برتر برای تمرین
بعد از مقدار معینی تمرین، متوجه الگوی مشخصی در موضوعات و حوزه های سؤالات میشوید. تعداد سؤالات کاملاً متفاوتی که ممکن است از شما بشود محدود است و با تمرین میتوانید همه موارد را پوشش دهید.
در این بخش، ۱۰۰ سؤال و جمله جالب ارائه شده است که میتوانید برای تمرین در گروه سخنرانان بداهه دیگر به کار ببرید. هدف این است که یا به سؤالی جواب بدهید یا درباره جملهای که بیان شده است با استفاده از سخنرانی کوتاهی اظهارنظر کنید.
- قهرمان دوران کودکیتان چه کسی بود؟
- به نظر شما، جالبترین شخصیت تاریخی کیست؟
- آیا با سانسور موافقید؟
- آیا با اعدام موافقید؟
- نظرتان درباره قانون ممنوعیت اسلحه چیست؟
- انسان باید همیشه صادق باشد، چون…
- آیا ازدواج منسوخ شده است؟
- زنان در زمین ریاست از مردان بهترند؟
- آیا زندان تأثیر مفیدی بر جامعه میگذارد؟
- با پول میتوان هر چیزی را خرید.
- از دید من، موفقیت در زندگی یعنی…
- چرا مردم از شکست میترسند؟
- کریسمس برای شما چه معنایی دارد؟
- بهترین خصوصیت ملت ما این است که…
- بزرگترین مشکل کشور ما این است که…
- آیا زندان راه حل کاهش جرائم است؟
- برای بهبود نظام آموزشیمان چه کار میتوانیم بکنیم؟
- به نظر میرسد دنیا در حال کوچکتر شدن است، چون…
- آیا تسلط به زبان دوم مهم است؟
- آیا تلویزیون ارزش تماشا کردن را دارد؟
- آیا سیاست و صداقت با هم تناقض دارند؟
- بازیهای المپیک چقدر اهمیت دارند؟
- آیا بد است که مردان کریه کنند؟
- آیا بودجه برنامههای فضانوردی باید افزایش داده شود؟
- آیا همه سلاحهای هستهای باید از بین برده شوند؟
- بزرگترین پشیمانیتان چیست؟
- بزرگترین افتخارتان چیست؟
- چه چیزی شادتان میکند؟
- بیشترین جایی که دوست دارید به آن سفر کنید کجاست؟
- بهترین فیلمی که تا به حال دیدهاید چیست؟
- درس مورد علاقهتان در دوران مدرسه چه بود؟
- بهترین غذایی که تا به حال خوردهاید چیست؟
- جالبترین سفری که تا به حال رفتهاید کجا بوده است؟
- ترسناکترین تجربهای که تا به حال داشتهاید چیست؟
- الگوی زندگیتان چه کسی است؟
- اگر میتوانستم در زندگیام فقط به یک چیز دست پیدا کنم، دلم میخواست…
- اگر نویسنده بودم درباره… مینوشتم.
- اگر میتوانستید حیوان باشید، دوست داشتید چه حیوانی باشید؟
- اگر مجبور باشید یک هفته در باغوحش کار کنید، ترجیح میدادید از چه حیوانی مراقبت کنید؟
- اگر دنیا هفت دیگر به آخر برسد، سه کار آخری که انجام میدهید چیست؟
- بهترین شغل دنیا چیست؟
- اگر نیازی به خواب نداشتید، زندگیتان چه تغییری میکرد؟
- اگر قرار بود بین باهوشتر بودن و خوشقیافهتر بودن یکی را انتخاب کنید، کدام را انتخاب میکردید؟
- فرض کنید متوانید به عقب برگردید و با خودتان در ۱۰ سالگی صحبت کنید. چه توصیهای به خودتان میکنید؟
- دوست داشتید همیشه کودک میماندید؟
- اگر یکمیلیون دلار به شما بدهند و یک ماه فرصت داشته باشید که خرجش کنید، چه کار میکنید؟
- سفر هزار فرسخی با یک قدم شروع میشود.
- اگر با تعداد کافی کارشناسان صحبت کنید، میتوانید هر نظری را به تائید برسانید.
- مسیر از مقصد مهمتر است.
- شاید مسیر هموار شما را سریعتر به مقصد برساند، اما مسیر دشوار درسهای بیشتر به شما میدهد.
- اگر یک پنگوئن وارد اتاق شود، چه میگویید؟
- آیا فکر میکنید دستمزد ورزشکاران حرفهای بیش از اندازه زیاد است؟
- اگر فقط یکبار میتوانستید کار خطرناکی بکنید، بدون اینکه هیچ ریسکی برایتان داشته باشد، چه کار میکردید؟
- اگر میتوانستید یکچیز را در دنیا عوض کنید، چه چیز را عوض میکردید؟
- اگر ۶ ماه بدون هیچ وظیفه و محدودیت مالی در اختیار داشتید، این مدت را چطور سپری میکردید؟
- پدر و مادر بودن جالبتر است یا کودک بودن؟
- وقتی بچه بودید میخواستید چه کاره شوید؟
- از چه کسی الهام میگیرید؟
- ثروت خوشبختی میآورد.
- شجاعت یعنی…
- اگر قرار بود در کشور دیگری زندگی کنید، کجا را انتخاب میکردید؟
- ارزشمندترین داراییتان چیست؟
- اگر بخواهید خودتان را در یک کلمه توصیف کنید، آن کلمه چیست و چرا؟
- زمانی را توصیف کنید که از خودتان احساس رضایت دارید.
- چه چیزی شما را به هیجان میآورد؟
- بهترین کتابی که تا به حال خواندهاید؟
- ورزش مورد علاقهتان چیست؟
- به یادماندنیترین تعطیلاتی که تا به حال داشتهاید؟
- کشوری که بیشتر از هر جا دوست دارید ببینید؟
- برای سرگرمی چه کار میکنید و چرا؟
- میخواهم زود بازنشسته شوم تا…
- به نظر میرسد دنیا در حال کوچکتر شدن است، چون…
- اگر میتوانستید زمان را به عقب برگردانید، دوست داشتید چند ساله باشید و چرا؟
- اگر یک روز رئیسجمهور کشور بودم…
- علم یعنی قدرت.
- وقتی رؤیایی ندارید، دیگر زنده نیستید.
- آنچه آسان به دست میآید بعید است ارزشمند باشد.
- به نظر شما چرا مونالیزا لبخند میزند؟
- راههای کمتر طی شده به کجا ختم میشود؟
- ۱۵ سالتان است. پدر و مادرتان را قانع منید به شما اجازه دهند خالکوبی کنید.
- خانه جایی است که دلتان آنجا است.
- بهترین موهبتهای زندگی رایگان هستند.
- اگر فکر کنید میتوانید، میتوانید.
- شانس یکبار در خانه آدم را میزند.
- هرچه کمتر، بهتر.
- تصور کنید دنیا یک کشور واحد است، آیا این به نفع بشر است؟
- کدام یک از مشکلات زندگی باعث شدهاند قویتر شوید؟
- راز خوشبختی چیست؟
- اگر برای سفر به ماه با هر کسی که دوست دارید انتخاب شوید، چه کسی را انتخاب میکنید؟
- اگر یک روز نامرئی شوید، چه کار میکنید؟
- فرض کنید که نزدیک یک نیروگاه هستهای زندگی میکنید، از این محل دفاع کنید و بگویید جای خوبی است.
- موفقیت یک فرآیند است، نه مقصد نهایی.
- ارزش شما به هویتتان است، نه به داراییهایتان.
- کسی که میگوید کاری غیرممکن است هرگز نباید وقفهای در تلاش کسی که دارد آن کار را انجام میدهد ایجاد کند.
- اگر میتوانستید با هر فرد مشهوری که دوست دارید ملاقات کنید، چه کسی را انتخاب میکردید؟
- اگر میتوانستید شاهد یک رویداد تاریخی باشید، چه رویدادی را انتخاب میکردید؟
- اگر جنسیتی خلاف آنچه هستم داشتم…
- آیا تظاهرات وقت تلف کردن است؟
- بهترین یا بدترین هدیهای که تا به حال گرفتهاید؟
- درس مورد علاقهتان در دوران مدرسه
این سؤالات جالبترین، غیر معمولترین و متنوعترین سؤالاتی هستند که تهیه شده است. پس با استفاده از تکنیکهایی که یاد گرفتهاید، به آنها جواب بدهید.